مطالب علمی (آموزشی-پژوهشی و...) فرزاد تات شه دوست

مطالب علمی (آموزشی-پژوهشی و...) فرزادتات شهدوست

مطالب علمی (آموزشی-پژوهشی و...) فرزاد تات شه دوست

مطالب علمی (آموزشی-پژوهشی و...) فرزادتات شهدوست

بدعت گذاری در دین تنها گناه نابخشودنی است

قم - خبرگزاری مهر: عضو هیئت علمی جامعه المصطفی العالمیه گفت: تنها گناه نابخشودنی بدعت گذاری در دین است یعنی کسی که دین جدیدی را اختراع می‌کند همچون وهابیت، داعش و سلفی‌ها که گناه بزرگی مرتکب می‌شوند.

به گزارش خبرنگار مهر، حجت الاسلام والمسلمین ناصر رفیعی بعد از ظهر سه‌شنبه در جمع زائران و مجاوران حرم حضرت فاطمه معصومه(س) در ادامه تفسیر سوره حدید اظهار داشت: خداوند مسابقه‌ای با موضوع مغفرت برگزار می‌کند که جایزه آن بهشت است و از ما می‌خواهد در این مسابقه از یکدیگر سبقت بگیریم.

وی بیان داشت: امام علی (ع) در نهج البلاغه بیان می‌کند که خداوند دو چیز بر زمین قرار داده که به موجب آن مردم عذاب نمی‌شوند یکی پیامبر گرامی اسلام است و دیگری استغفار که موجب دفع عذاب عمومی می‌شود.

استاد حوزه و دانشگاه با بیان اینکه در آیات قرآن کریم هنگامی که راجع به توبه سخن گفته شده به نکات و شرایطی در این باره برخورد می‌کنیم، افزود: توبه‌ای که انسان می‌کند باید مطابق با آن گناه کوشش و جبران جدی داشته باشد و مال خود را از حق الناس جدا کند و آن را به صاحبش برگرداند.

وی عنوان کرد: کسانی که حق را کتمان کردند اگر بخواهند توبه کنند باید اصلاح و بیان هم کنند مثلا اگر قبلا حرفی زده‌اند که اشتباه بوده و یا شخصیتی را خورد کرده‌اند باید به مردم مثلا در رسانه اعلام کنند که اشتباه کرده‌اند تا توبه‌شان پذیرفته شود.

حجت الاسلام رفیعی با بیان اینکه خداوند منافق را به شرطی می‌بخشد که مخلص شود، تصریح کرد: برخی گناهان ظرفیت آمرزش ندارند مگر اینکه آن گناه ریشه کن شود.

این مبلغ عنوان کرد: در روایت ذکر شده خداوند همه گناهان را می‌بخشد مگر کسی که دینی را اختراع کند مثلا کسی که فرقه انحرافی وهابیت را ایجاد کرد و این فرقه سال‌ها است که مردم را ترور می‌کند گناهش نابخشودنی است.

داعش و سلفی‌ها بدعت گذاری کردند

عضو هیئت علمی جامعه المصطفی العالمیه یادآور شد: داعش و سلفی‌ها نیز بدعت گذاری کردند و در شیعه نیز این نوآوری‌ها در فرقه‌هایی همچون اسماعیلیه، زیدیه و واقفیه در طول تاریخ انجام شد.

وی بیان کرد: کسی که فکر و کتاب انحرافی ایجاد می‌کند، سایت انحرافی و یا شبهه انحرافی به راه می‌اندازد گناهش نابخشودنی است مگر اینکه همه این‌ها را برگرداند.

عضو هیئت علمی جامعه المصطفی العالمیه ابراز داشت: نکته جالبی که در سوره حدید در کنار بدعت ذکر شده خطاب به کارفرمایان و مسئولانی است که حق کارگر و اجیر را نمی‌دهند و در حق آن‌ها اجحاف می‌کنند.

در حق کارگران اجهاف می‌شود

وی با بیان اینکه تامین غذا در جامعه مشکل شده ادامه داد: برخی در جامعه ماهانه پنج میلیون تومان و بعضی 200 هزار تومان حقوق دریافت می‌کنند و این اجحاف در حق کارگر است و برخی کارفرمایان براین باورند که شرایط جامعه به گونه‌ای است که کسانی مجانی نیز کار می‌کنند و یا نیروی دختر جوان می‌گیرند تا پول کمتری و بدون بیمه به او بدهند، این‌ها مصداق بی‌انصافی است.

تشویق‌ها و عیدی‌ها در عید فطر نیز صورت گیرد

حجت الاسلام رفیعی تصریح کرد: همه عید‌ها نوروز نیست ما باید عید فطر را پررنگ جلوه دهیم و نباید همه تشویق‌ها و عیدی‌ها در نوروز باشد خوب است دولت اعلام کند به همه کارمندان در عید فطر عیدی می‌دهد.

عضو هیئت علمی جامعه المصطفی العالمیه افزود: خوب است کسانی که به زیارت ائمه مشرف می‌شوند برای کودکان سوغاتی آورند و نام آن شهر زیارتی در ذهن بچه‌ها بماند و آن‌ها دوست داشته باشند باز هم به مکان‌های زیارتی بروید، نباید فقط از کشورهای اروپایی سوغاتی آورد.

نگذارید اختلاف طبقاتی در جامعه زیاد باشد

وی یادآور شد: نگذارید اختلاف طبقاتی آن قدر باشد که عده‌ای پنج میلیون و برخی 200 هزار تومان حقوق داشته باشند این انصاف نیست.

حجت الاسلام رفیعی بیان کرد: یکی دیگر از گناهان محقرات است یعنی گناه را کوچک شمردن نباید گناه را کوچک شمارد.

بدعت در فقه اسلامى

پژوهش در باره بدعت و زوایاى آن, از سه جهت, ضرور مى نماید:
1 . پیراستن اسلام از پیرایه ها و نمایاندن چهره واقعى آن.
2 . رهایى آنان که در چنگال بدعت, گرفتار آمده اند.
3 . تفاهم بین مذاهب گوناگون اسلامى.
بدعت را تمامى فرق اسلامى, به پیروى از قرآن و سنت, حرام مى دانند.
پیروى از هواى نفس, کتمان حق, افتراء و... که در آیاتى از قرآن, مذمت شده اند, در روایات, به بدعت در دین, تفسیر گردیده اند1.
در سنت, افزون بر زشت شمارى این عمل و اشاره به خطرهاى آن در دنیا و واپسین روز, بدعتگز ار, گمراه2 و ملعون3 خوانده شده و تاکید گردیده که اعمال وى نیز, پذیرفته نیست4.
با این همه, چون ماهیت بدعت, بدرستى روشن نشده, در شناخت و مبارزه با آن, گاه افراط شده و گاه تفریط.
اندیشه وران اسلامى, چه شیعه و چه سنى, در این مسأله مهم, تحقیق بایسته اى عرضه نداشته اند.
ما, در این سلسله مقالات, به یارى خداوند عزیز, بر آنیم, تا گامى برداریم در توضیح وتشریح ماهیت بدعت و قلمرو آن, احکام مربوط به بدعتگزار, علل پیدایش و گسترش بدعت در دین, راههاى پیشگیرى از ترویج بدعت و شیوه هاى برخورد با آن و...
بدعت در لغت
بدعت, اسم هیئت است از ابتداع, مانند: رفعت از ارتفاع.
بدعت, یعنى احداث و اختراع چیزى, بدون نمونه و همانند گذشته5. از همین ماده است, بدیع6, که از اسماء الهى و به معناى ابداع و احداث اشیاء است, از عدم7.
بدعت در اصطلاح
فقیهان شیعه و سنى, در تعریف بدعت, دیدگاههاى گوناگونى دارند:
* برخى دامنه بدعت را گسترده اند. هر پدیده جدیدى را که پس از رحلت پیامبر(ص) پدیدار گشته, بدعت پنداشته اند و حرام.
* برخى دیگر, دامنه آن گسترده اند, ولى همه انواع آن را ناشایست ندانسته اند, بلکه بدعت را تقسیم کرده اند, به شایست و ناشایست.
* به هرپدیده جدیدى پس از پیامبر(ص), بدعت گفتن خطاست. بلکه بدعت, عملى است که به قصد عبادت و مشروعیت و طاعت شارع, انجام گیرد.
* عملى بدعت است که داراى دو ویژگى باشد: 1. اصل و اساسى در شریعت نداشته باشد. 2. به عنوان طریق شرعى وانمود گردد. در گروه اول جاى مى گیرند از شیعه: شیخ طوسى, علامه حلّى, فاضل مقداد. البته, بدین مطلب, تصریح نکرده اند, بلکه از ظاهر عبارات آنان برمى آید. مثلاً در حرمت تزیین و نقاشى مساجد ابراز مى دارند:
(این عمل, بدعت است, زیرا در روزگار پیامبر(ص) معهود نبود.8)
از شافعیه: امام شافعى, عزبن عبدالسلام, نووى, ابوشامه.
از مالکیان: قرافى, زرقانى.
از حنفیان: ابن عابدین.
از حنبلیان:ابن جوزى,بربهارى,ابن بطه, ابن تیمیّه و محمدبن عبدالوهاب9.
گروه اول
از این گروه به شمار مى آیند: بربهارى10, ابن بطه, ابن تیمیه11, محمدبن عبدالوهاب و...سلیمان ابن سحمان النجدى نواده محمدبن عبدالوهاب, در مورد بدعتهاى رایج در میان مسلمانان مى نویسد:
(محرابهاى چهارگانه که در مساجد, براى هریک از امامان چهار مذهب [حنفى, حنبلى, شافعى و مالکى] ساخته مى شود, بدعت است.
همچنین خواندن قرآن, با صداى بلند, درودفرستان بر پیامبر اسلام, خواندن ذکر, یا دعایى بعد از اذان و در شب جمعه و شبهاى ماه رمضان و شب عید فطر و عید قربان; تشکیل اجتماع براى بزرگداشت موالید, وفیات بزرگان دین و خواندن قصیده هاى مولودیه, با لحنهاى مخصوص, مخلوط کردن اشعار با درود بر پیامبر و با ذکرها و قراءت قرآن و خواندن آنها بعد از نماز تراویح, تسبیح به دستگر فتن براى گفتن ذکر, بلند کردن صدا به ذکر (لااله الاّ اللّه) هنگام تشییع جنازه و هنگام پاشیدن آب روى قبر, پوشیدن لباسهاى بلند درویشى, آویختن شمشیر و پرچم در تکایا و مراکزى که مجالس برپا مى شود. طنبور و دایره زدن و هرچه مانند اینها, صدا داشته باشد. مانند: شیپور, تکرار لفظ جلاله و اسماى دیگر خدا و...12)
یا مى نویسد:
(محمد بن عبدالوهاب, از درود فرستادن به پیامبر گرامى(ص), در شبهاى جمعه منع کرده بود و نیز دستور داده بود: با صداى بلند, بالاى مناره بر پیامبر(ص) درود نفرستند و براى همین جهت, مؤذن کورى را, که مردى شایسته بود و با صداى خوبى اذان مى گفت, کشت, چون به او گفته بود که بالاى مناره, بعد از اذان, درود بر پیامبر(ص) نفرستد و مرد مؤذن, به دستور او توجهى نکرده و درود بر پیامبر(ص) فرستاده بود. از این روى, دستور داد, او را بکشند و گفت: صداى ساز و آواز در خانه زنان بدکار, گناه و معصیت آن, کمتر از کسى است که بالاى مناره ها, درود و رحمت بر پیامبر(ص) مى فرستد.13)
نقد و بررسى
ازطرفداران این دیدگاه باید پرسید این که مى گویید هر امر نو و جدیدى بدعت است, منظور چیست؟ آیا این سخن شما, هر امر نوى را, حتى آن امورى که داخل در اطلاق یا عموم و فحواى ادله شرعى هست, شامل مى شود یا نه؟
اگر بگویید: بدعت شامل این گونه امور نمى شود, مى گوییم بنابراین بسیارى از مواردى را که به عنوان بدعتهاى رایج در میان جوامع اسلامى ذکر کرده اید, در حقیقت بدعت نخواهد بود, زیرا داخل در تحت اطلاقات یا عموم ادله شرعى هستند. مثلاً از ادله شرع استفاده مى شود که تعظیم مؤمن, به طور کلى مطلوب و پسندیده است, بر این اساس بسیارى از آداب و رسوم رایج در بین ملل مختلف در تعظیم یکدیگر مجاز خواهد بود, گرچه این امور در زمان پیامبر نبوده و نص خاصى هم در باره اش وارد نشده, مانند بوسیدن دست, از جاى خود بلند شدن, کلاه از سر برداشتن و.... زیرا تمام این امور داخل در عموم رجحان تعظیم مؤمن هستند. از جا بلند شدن به احترام نام مبارک پیامبر گرامى اسلام, یا یکى از ائمه, علیهم السلام, از همین قبیل است. همچنین تشکیل اجتماعات در موالید و وفیات اولیاى الهى و ذکر فضائل و مناقب پیامبر(ص) و اهل بیت آن حضرت داخل در عموم تعظیم نبى(ص) و اهلبیت نبى است و از دایره بدعت خارج است. همچنین از ادله شرع (استحباب گفتن ذکر خدا), در هر حالى و (استحباب فرستادن صلوات بر نبى) استفاده مى شود و این ادله عام هستند و مقید به کیفیت خاصى نشده ا
ند (که مثلاً با صداى بلند باشد یا آهسته) حالا اگر کسى در هنگام تشییع جنازه, با صداى بلند (لااله الاّ الله) بگوید و یا در مناره مساجد, بر پیامبر و آل او درود بفرستد, هیچ خطائى مرتکب نشده است, زیرا این امور, داخل در عموم (ذِکْرُ اللّهِ حَسَنٌ فِی کِلِّ حالٍ) و (استحباب صلوات بر نبى و آل نبى) هستند. بله, اگر کسى این گونه اعمال را با همین خصوصیات به قصد ورود بگوید, بدعت خواهد بود. اما بلند گفتن اینها به چه ملاکى بدعت هست؟ و اگر طرفداران این دیدگاه, بگویند: این گونه امور که داخل تحت اطلاق یا عموم ادله شرعى است, بدعت محسوب مى گردد, مى گوییم این دیدگاه یک سرى تبعات و لوازمى دارد که طرفدارانش هرگز به آنها ملتزم نیستند. طبق این دیدگاه, باید استفاده از کلیه لوازم و وسائلى که بعد از پیامبر گرامى اسلام(ص) تا به امروز اختراع شده حرام باشد, مانند ماشین, هواپیما, تلفن, تلگراف, یخچال, کولر, بلندگو, رادیو, تلویزیون و... در صورتى که خود اینها هم اکنون از این وسائل استفاده مى کنند. همچنین در مسائل عبادى باید اینان عبادت را با تمام آن خصوصیاتى که پیامبر(ص) انجام مى داده انجام دهند و به جاى آوردن عبادت, ب
دون رعایت آن خصوصیات, بدعت باشد. مثلاً اگر پیامبر(ص) در لباس عربى نماز مى خوانده باید مردم هم با همان لباس نماز را به جا آورند و خواندن نماز با کت و شلوار یا لباسهاى کردى, پاکستانى و... باطل باشد! و یا اگر پیامبر(ص) در هنگام ایراد خطبه هاى نماز جمعه, چپى به سر مى بسته, حتماً باید خطیب با همین هیأت خطبه ها را ایراد کند و گر نه, بدعت و حرام خواهد بود. آیا وهابیان به این لوازم ملتزم هستند؟ اینها در یک تناقض آشکار بین گفتار و کردار گرفتار شده اند. در مقام سخن و گفتار مى گویند ما به تمام لوازم این دیدگاه ملتزم هستیم امّا در مقام عمل بر خلاف گفتار فوق, عمل مى کنند.
گروه دوم
از ظاهر کلام گروهى از فقیهان شیعه برمى آید که پذیرفته اند تقسیم بندى بدعت را به شایست و ناشایست.
شهید, در کتاب ذکرى در توضیح این سخن پیامبر(ص) که مى فرماید:
(اذان الثالث, یوم الجمعه بدعة)
مى نویسد:
(حق این است که لفظ بدعت, صریح در حرمت نیست, زیرا منظور از بدعت, عملى است که در زمان پیامبر(ص) معهود نبوده و این اعمال, به حرام و مکروه, تقسیم مى شوند.)
شیخ یوسف بحرانى, در رد کلام شهید مى نویسد:
(آنچه از لفظ بدعت, خصوصاً, نسبت به عبادات, ظاهر و متبادر است, حرمت است. علاوه, از امام باقر و صادق, علیهما السلام, نقل شده که فرمودند: کل بدعة ضلاله14).
شیخ محمدحسن, صاحب جواهر مى نویسد:
(گروهى از فقها, مانند: محقق در معتبر و شیخ در خلاف ومبسوط, قائل شده اند که اذان سوم در روز جمعه مکروه است, به دلیل اصل و ضعف آن خبرى که مى گوید: (اذان سوم بدعت است). گفته اند: برفرض صحت خبر, بدعت, اعم است از حرام و غیرحرام.15)
از فقیهان اهل سنت, شافعى و پیروان وى, طرفدار تقسیم بدعت به شایست و ناشایست هستند.
حرمت بن یحیى مى نویسد:
(از شافعى شنیدم که مى گفت: بدعت دو گونه است:
پسنده و ناپسندیده. بدعتى که موافق سنت باشد, شایست و بدعتى که مخالف باشد, ناشایست است.16)
ربیع مى نویسد:
(به نظر شافعى, امورى که بعد از پیامبر(ص) حادث شده, دو قسم اند: قسمى نو پیداهایى هستند نیکو و پسندیده و اینها بدعتهاى خوب هستند و قسمى نو پیداهایى هستند مخالف کتاب و سنت و اجماع و اینها بدعتهاى گمراه کننده هستند17).
از دیگر طرفداران این دیدگاه, شیخ عبدالحق دهلوى در شرح مشکات است. وى مى نویسد:
(بدان, همانا, تمام آنچه بعد از پیامبر(ص), به منصّه ظهور رسیده, بدعت است. هرکدام از این امور, موافق اصول سنت باشد, بدعت پسندیده و هرکدام مخالف باشد, بدعت ناپسندیده و گمراه کننده است18.)
همین دیدگاه را عزبن عبدالسلام, دارد. وى, مى نویسد:
(بدعت, کارى است که در زمان رسول خدا(ص), معهود نبوده و تقسیم مى شود به احکام خمسه.19)
طرفداران این نظرگاه, از اهل سنت, براى اثبات مدعاى خود, به چند دلیل, تمسک جسته اند:
1. قول عمر در نماز تراویح که گفته است:
(صلات تراویح, بدعت پسندیده اى است) اصل جریان به این گونه است که: عبدالرحمن بن عبدالقارى نقل مى کند:
(شبى از شبهاى ماه مبارک رمضان, با عمر به مسجد رفتیم. مردم به طور پراکنده در گوشه و کنار مسجد مشغول عبادت و خواندن نماز بودند.
عمر گفت: به نظر من اگر این جمعیت را بر قارى واحد جمع کنیم بهتر است. سپس تصمیم گرفت و به همه دستور داد پشت سر ابن ابى کعب نماز بخوانند.
این قصه گذشت. شبى دیگر همراه عمر وارد مسجد شدیم و مشاهده کردیم که مردم پشت سر ابن ابى کعب, نماز مى خوانند. در این هنگام عمر گفت: نِعْمَتِ الْبِدْعة هذِه یعنى این بدعت بدعت پسندیده اى است20.
بر همین اساس, شافعى و پیروانش بدعت را به دو قسم پسندیده و ناپسندیده تقسیم کرده اند.
2. دلیل دیگر اینان احادیثى است که از آنها همین تقسیم بندى استفاده مى شود. مانند این روایت که فریقین از پیامبر گرامى اسلام(ص) نقل کرده اند:
(مَنْ سَنَّ سُنَّةً حَسَنَةً فَلَهُ اَجْرُها وَاَجْرُ مَن عَمِلَ بِها اِلى یَوْمِ الْقِیامَةِ وَمَنْ سَنَّ سُنَّةً سَیِّئَةً فَعَلَیْهِ وِزْرُها وَوِزْرُ مَنْ عَمِلَ بِها اِلیً یَوْمِ الْقِیامَةِ21.)
نقد و بررسى
تقسیم بدعت به ممدوح و مذموم, نه تنها هیچ مدرک معتبر شرعى ندارد, بلکه مخالف سنت و موارد استعمال است. در بسیارى از روایات, بدعت در مقابل سنت قرار گرفته است22. چگونه ممکن است بدعتى که در مقابل سنت است ممدوح باشد؟ یا این که چنین کارى بر مبنى و اساس سنت باشد؟ علاوه, فریقین از پیامبر گرامى اسلام نقل کرده اند که آن حضرت فرموده اند:
(کُلُّ بِدْعَةٍ ضَلالَةٌ وَکُلُّ ضَلالَةٍ سَبِیلُها اِلَى النّارِ23).
هر بدعتى گمراهى و هرگمراهى مسیرش به سوى آتش است.
جمله (کل بدعه ضلاله) مفید عموم است و شامل تمام انواع بدعتها مى شود. طبق این بیان, به هرطریقى که عنوان بدعت صدق کند, پیمودن آن راه مذموم و موجب گمراهى است و خداى متعال از پیمودن هرراهى به جز طریق مستقیم کتاب و سنت نهى کرده, مى فرماید:
(این است [قرآن و سنت] راه راست از آن پیروى کنید و از راههاى دیگر, که موجب تفرقه و پریشانى شماست, جز راه خدا پیروى ننمایید. این است سفارش خدا بر شما باشد که پرهیزکار شوید24).
علاوه, دلایلى که طرفداران این نظریه به آنها تمسک کرده بودند, اصلاً قابل طرح و بررسى نیستند, زیرا روایتى که از پیامبر گرامى اسلام(ص) نقل کردند, ارتباطى به مدعى ندارد. سخن پیامبر(ص) در مورد تقسیم سنت به دو قسم: حسنه و سیئه بود و صحت تقسیم سنت هرگز دلیل بر صحت تقسیم بدعت نخواهد بود.
به نظر مى رسد, مغالطه اى که در این جا پیش آمده به خاطر خلط بین معناى لغوى بدعت و معناى اصطلاحى آن باشد. بدعت در لغت به هرنوآورى اطلاق مى شود, اعم از ممدوح و مذموم, اما در اصطلاح شرع و متشرعه تنها در موارد مذموم استعمال مى شود و هیچ گاه در موارد ممدوح و پسندیده به کار نمى رود. عدم تمیز بین این دو, باعث اشتباه شده و خیال کرده اند که بدعت اصطلاحى هم به دو قسم ممدوح و مذموم تقسیم مى شود.
دیدگاه سوّم
علامه مجلسى, دیدگاه سوم را (عملى بدعت است که به قصد عبادت و مشروعیت و اطاعت شارع, انجام پذیرد) مى پذیرد. ایشان در مسأله تکفیر در نماز, پس از نقل اقوال, مى نویسد:
(احوط, ترک تکفیرات. در صورتى که نمازگزار, بدون تقیّه, تکفیر کند, نماز را باید دو بار بگزارد.
گرچه حکم به کراهت تکفیر, خالى از وجه نیست, مگر این که با این عمل, قصد عبادت کند که در این صورت, بدعت و حرام خواهد بود.25)
یا مى نویسد:
(اگر شخصى, هنگام ظهر, بدون قصد تعیین, ده بار تهلیل بگوید, ناشایست است, لکن همین شخص اگر با اعتقاد به این که این عمل با همین عدد معیّن, در این وقت مخصوص, مطلوب و مستحب است, بدعتگزار است.26)
از عبارات فوق استفاده مى شود که به نظر علامه مجلسى, در تحقق عنوان بدعت, علاوه بر عدم ثبوت مشروعیت عمل, قصد عبادت نیز لازم است.
این گونه تعریف از بدعت, از کلمات بسیارى دیگر از فقها به دست مى آید. گرچه در مقام تعریف بدعت نبوده اند. مثلاً در موارد زیادى از کتابهاى فقهى, مى نویسند:
(مشروعیت فلان عمل ثابت نشده, اگر انسان آن عمل را بدون قصد عبادت انجام دهد, کار لغوى انجام داده و ثواب و عقابى درپى ندارد و اگر به قصد عبادت انجام دهد, مرتکب کار حرامى شده و عقاب دارد, زیرا بدعت و تشریع است27.)
از عبارت فوق استفاده مى شود که بدعت, عملى است که به قصد عبادت و مشروعیت انجام شود, با عدم ثبوت مشروعیت آن از ناحیه شرع.
شیخ انصارى هم, همین دیدگاه را دارد. البته در تعریف بدعت مبحث مستقلى ندارد. بیشتر, نظر به احکام بدعت و ذکر موارد آن دارد. لیکن, از لابه لاى مباحثى که مطرح مى کند, نظر وى را مى شود در باره بدعت فهمید. مثلاً در باره (وضوى ثالث), در کتاب طهارت, مى نویسد:
(اصل, عدم مشروعیت (وضوى ثالث) است. انجام دادن آن به قصد عبادت و مشروعیت, بدعت خواهد بود.)
اشکال مرحوم نراقى بر این تعریف
مرحوم نراقى در کتاب عوائد, این تعریف را نقد کرده است:
(این تعریف, معناى محصلى ندارد, زیرا کسى که عملى را به قصد اطاعت انجام مى دهد, از دو حال خارج نیست, یا به نظرش دلیلى بر مشروعیت این فعل دلالت دارد, یا نه؟
بنابر اول, عمل هیچ مشکلى ندارد, گرچه این دلیل به نظر مجتهد دیگر تمام نباشد. زیرا هرمجتهدى وظیفه دارد به مقتضاى نظر خود عمل کند. اجتهادات مجتهدین از همین قبیل است و همه مأجور و معذورند.
اما بنابر دوم (دلیلى بر مشروعیت عمل نیست) در این صورت, انجام این عمل به قصد عبادت و اطاعت بى معناست. زیرا قصد امر اختیارى نیست آنچه که اختیارى است خطور چنین قصدى است در دل. مجرد خطور عبادیّت عملى در دل بدون تصدیق به عبادیّت آن, ثمرى ندارد. با اعتقاد به عدم مشروعیت عمل, چگونه ممکن است قصد مشروعیت آن, تنها چیزى که هست خطور چنین قصدى است به دل و صرف خطور به دل که حرام نیست.
خلاصه, عملى که مکلف دلیلى ندارد بر مشروعیت آن عمل, یا آن را انجام مى دهد بدون قصد اطاعت (در این صورت دلیلى بر حرمتش نداریم) و یا انجام مى دهد با قصد اطاعت و این هم ممکن نیست, با اعتقاد به عدم مشروعیت. در نتیجه, این تعریف, معناى معقولى نخواهد داشت27.)
پاسخ میرزاى آشتیانى به محقق نراقى:
(منظور از قصد عبادت و اطاعت که در تعریف بدعت آمده, آن معنایى که ابتداء از این کلمه به ذهن مى آید, نیست, بلکه منظور از قصد عبادت این است که: عمل را به گونه اى انجام دهد که آن را انتساب به شارع بدهد, یا با قصد, مثل مواردى که معتقد باشد و این در بعضى صور قابل تحقق است, یا با قول, مثل این که فتوا بدهد به حکمى با علم به عدم ثبوت شرعى آن حکم از ناحیه شارع, یا با عمل, به این صورت که عمل را به گونه اظهار کند که مردم فکر کنند شرعى است, بنابراین, بدعت حتى در صورت علم به این که عمل جزء دین نیست, تحقق پیدا مى کند, تا چه رسد به صورت شک29.)
بررسى:
توجیهى که مرحوم میرزاى آشتیانى از قصد عبادتِ مأخوذ در تعریف بدعت به عمل آورده است, وجیه نیست, زیرا متبادر از قصد عبادت و اطاعت همان نیت و اعتقاد باطنى است و شامل انتساب قولى و عملى به شارع نمى شود. در حقیقت, نسبت مابین مطلق انتساب به شارع و قصد عبادت, عموم و خصوص مطلق است. یعنى هرقصد عبادت و اطاعتى, انتساب به شارع هست, اما انتساب به شارع, در کلیه موارد, قصد اطاعت و عبادت نیست. مثلاً انتساب قولى به شارع یا انتساب عملى به شارع را قصد عبادت نمى گویند.
این که میرزاى آشتیانى نوشته, انتساب به شارع, سه قسم است و هرسه قسم آن را قصد عبادت به شمار آورده تمام نیست. قصد عبادت, تنها بر آن قسمى اطلاق مى شود که در قصد و نیّت خود عمل را به شارع منتسب سازد و بر انتساب قولى و عملى قصد عبادت اطلاق نمى شود.
دیدگاه (چهارم) در مورد بدعت, دیدگاهى است که با ذکر یک سرى قیود در تعریف بدعت قلمرو آن را حتى از تعریف دوم هم, محدودتر مى سازد. طبق این دیدگاه, بدعت عبارت است از طریقه مخترعه در دین که داراى دو ویژگى باشد:
1. اصل و اساسى در شریعت نداشته باشد.
2. به عنوان طریق شرعى وانمود گردد.
نراقى این دیدگاه را مى پذیرد و مى نویسد:
(بدعت عملى است که غیر شارع بدون دلیل و مدرک شرعى, آن را براى دیگران, به صورت یک عمل شرعى وانمود کند. امّا اگر عملى از ناحیه شرع ثابت نشده باشد و آن عمل را کسى انجام دهد, بدون ارائه بصورت یک عمل شرعى, آن عمل از جهت بدعت حرام نخواهد بود گرچه ممکن است از جهت دیگرى حرام باشد30.)
شاطبى از فقیهان اهل سنت نیز, همین نظر را دارد.
(بدعت, طریقه اى در دین که اختراع شده و اصلى در شریعت ندارد و لکن در صورت, مشابه با شریعت است و به عنوان یک امر شرعى وانمود مى گردد31.)
قیودى که در تعریف اخذ کرده به این منظور است که با هرقیدى بخشى از نوآوریها را از تعریف بدعت خارج نماید و آن قیود عبارتند از:
1. طریقه اى در دین. این قید به منظور خارج کردن طریقهایى است که در امور دنیوى اختراع مى شوند مانند صنایع و شهرهایى که جدید هستند و سابقه ندارند.
2.اختراع شده و اصلى در شریعت ندارد. این قید براى خارج کردن چیزهایى است که بعد از پیامبر(ص) اختراع شده, لکن ارتباط با شریعت دارند, مثل علم نحو و صرف, لغت, اصول دین و فقه و...
3 . در صورت مشابه با شریعت باشد و به عنوان یک مسأله شرعى وانمود مى گردد. با این قید, آن سرى از اعمالى را که در صورت به عنوان مسأله شرعى وانمود نشده, خارج کرده است. مثلاً گفتن ذکر خدا در هرحالى خوب است یا خواندن نماز در همه احوال فضیلت دارد, لکن اگر کسى بدون مدرک شرعى به یک ذکر خاصى در وقت خاصى ملتزم بشود و آن را به عنوان یک مسأله شرعى وانمود نماید, بدعت و حرام است و یا این که ملتزم بشود به خواندن چند رکعت نماز خاصى در وقت خاصى و این را به عنوان یک مسأله شرعى وانمود نماید, بدعت است و ارتکابش حرام مى باشد.
نتیجه گیرى:
تعریف چهارم, بهترین تعریفى است که تاکنون از بدعت شده, زیرا از طرفى از اشکالاتى که بر تعریفهاى گذشته شده ندارد; از طرف دیگر روایات نیز آن را تأیید مى کنند. زیرا در بسیارى از روایات, بدعت در مقابل سنت به کار رفته است. سنّت, یعنى طریقه و روشى که پیامبر آن را بنیان گذاشته و بر آن مواظبت مى کرده است. به قرینه مقابله روشن مى گردد که بدعت, طریقه و شیوه اى است که بانى آن پیامبر نبوده و دیگران, آن شیوه را به نام دین رواج داده اند.
مواردى که در روایات بر آن موارد عنوان بدعت داده شده مؤید مدعاى فوق مى باشد, نظیر:
نماز تراویح32, صلاة ضحى33, اذان سوم در روز جمعه34, خواندن نماز چهار رکعتى در منى35 وجوب روزه ماه شعبان36, شستن دو پا در وضو37, گفتن آمین بعد از حمد38, تحریم دو متعه39 (حج و زن) و...
در تمام این موارد, عنوان بدعت اطلاق شده است, زیرا این اعمال را کسانى که حق تشریع نداشتند, به عنوان یک طریقه دینى وانمود کرده و رواج داده اند.
در پرتو این تعریف, روشن مى گردد که به هرنوآورى بدعت صدق نمى کند. بنابراین, فتاواى نو و جدیدى که فقیهان آگاه به زمان و روابط اجتماعى و سیاسى حاکم بر جامعه, در زمینه هاى مختلف اجتماعى, اقتصادى سیاسى و فرهنگى ابراز مى دارند, هرگز مشمول این تعریف از بدعت نمى گردند. زیرا با تغییر و تبدل موضوع یا ملاک و همچنین با عروض عناوین ثانویه و پدید آمدن موضوعات جدید در بستر زمان و مکان, احکام الهى دستخوش تغییر و تبدیل مى گردند و فقیهان آگاه به زمان, با تیزبینى این تغییر و تبدیلها را در استنباط احکام الهى مدنظر قرار داده و بر اساس آنها فتوا مى دهند.
روشن گردید, آنان که به جانب تفریط گراییده و هرگونه دخل و تصرف در دین را روا مى دانند نیز, در خطایند. راه حق, راه میانه و اعتدال است, بر اساس کتاب و سنت و با استفاده دقیق از راهبریهاى عقل.
بدعت و تشریع
تشریع, در اصطلاح فقیهان, آوردن چیزى است در داخل دین, که از دین نیست40.
کلمه تشریع, به معناى مصطلح, در کتاب و سنت و کلمات متقدمان از فقها به کار نرفته است.
براى اولین بار, محقق حلّى در کتاب: (معتبر) این اصطلاح را به کار برد و رایج شد.
همزمان با وى, صاحب کشف الرموز نیز, آن را در معناى فوق به کار برد. پس از این دو, حدود دو قرن, در کتابهاى فقهى از این اصطلاح اثرى مشاهده نمى شود. تا این که در قرن هشتم, شهید اول, در کتاب: (لمعه) آن را به همان معناى مصطلح به کار مى برد. پس از وى, این اصطلاح, رواج یافت و در کتابهاى فقهى به کاربرده شد.
اینک, باید دید, تشریع, با بدعت چه نسبتى دارد. آیا این دو کلمه مترادفند, یا متخالف؟
* نظریه ترادف
ظاهر کلام عده اى از فقیهان نشان مى دهد که آنان براین باورند: این دو کلمه, مترادفند. از جمله: شهید, مقدس اردبیلى, صاحب حدائق و شیخ انصارى.
شهید در مسالک مى نویسد:
(کشیدن صدا در اذان و اقامه با عدم اعتقاد به مشروعیت, مکروه و با اعتقاد به مشروعیت, بدعت خواهد بود.41)
در باره تشریع مى نویسد:
(انجام عمل غیر مشروع, با اعتقاد به مشروعیت, تشریع است و حرام42.)
شیخ یوسف بحرانى نیز, تشریع و بدعت را به یک معنى آورده است در باره تشریع مى نویسد:
(اگر مکلف, نافله اى را در وقت مخصوص و مکان مخصوص و بر هیأت مخصوص, انجام دهد و معتقد باشد به مشروعیت این خصوصیات و استحباب آنها, بدون هیچ گونه دلیلى, این عمل تشریع و حرام است و عبادت وى, باطل. ثواب که ندارد بماند, عقاب هم درپى دارد.43)
در باره بدعت مى نویسد:
از انجام عملى, با اعتقاد به مشروعیت آن از ناحیه شرع, در حالى که مشروعیت شرعى نداشته باشد, بدعت است و حرام44.)
امام خمینى مى نویسد:
(تشریع, یعنى وارد کردن به دین, چیزى را که از دین نیست.
این, مساوى است, با بدعت45.)
از تعریفى که شیخ انصارى در باره تشریع ارائه مى دهد, برمى آید, در نظر وى, بدعت و تشریع, مترادفند. در کتاب: (طهارت) مى نویسد:
(مفروض این است که شستن دست و صورت, بیش از یک مرتبه, مستحب نیست. بنابراین, انجام آن به قصد وضو, تشریع و حرام خواهد بود.)
در کتاب (فرائد الاصول) در مبحث دوران امر بین متباینان مى نویسد:
(قصد تقرب و تعبد به چیزى که شارع ما را به آن متعبّد نکرده, تشریع است و حرام.)
* نظریه تخالف
به نظر عده اى از فقها و اصولیان, بدعت و تشریع متخالفند.
محقق نائینى مى نویسد:
(فرق بین تشریع و بدعت در این است که تشریع, عبارت است ازعملى که شارع آن را اراده نکرده است و بدعت عبارت است از عملى که شارع اراده کرده است, عدم آن را. بنابراین, موضوع تشریع (همان عملى که به وسیله آن تشریع صورت مى گیرد) حرمت ذاتى ندارد. آنچه که حرام است, خود تشریع است که قابل رفع با ادله تسامح است. به خلاف بدعت, زیرا بدعت, مانند شراب خوردن حرمت ذاتى دارد. پس همچنانکه ممکن نیست به وسیله یک خبر ضعیف با کمک ادله تسامح حرمت شراب را تخصیص زد, همچنین ممکن نیست با کمک ادله تسامح حرمت بدعت را هم تخصیص بزنیم. بنابراین, موضوع ادلّه تسامح عبارت است از آن جایى که خبر ضعیفى دلالت کند بر تعلق ثواب بر عملى که آن عمل حرمت ذاتى نداشته باشد. بنابراین, طبق روایات خواندن نماز نافله با جماعت بدعت است. از این روى نمى توان مشروعیتش را با ادله تسامح اثبات کرد. سرّ این که احدى از قائلین به جواز خواندن نماز عید غدیر, به جماعت, به ادله تسامح استدلال نکرده اند, با این که معتقد به جواز تمسک به ادله تسامح هستند, همان است که گفته شد46.)
از این سخن مرحوم نائینى چنین استنباط مى شود که بدعت و تشریع دو لفظ متباین هستند و هیچ مصداق مشترکى ندارند, زیرا موضوع تشریع, با قطع نظر از تشریع آن, حرمتى ندارد و حرمتش از ناحیه تشریع آمده است مثل خواندن نماز نافله, نه تنها حرمتى ندارد, بلکه مستحب نیز هست, اما همین عمل را اگر با یک خصوصیاتى بخواند مثل این که در زمان یا مکان خاصى به جاآورد, با اعتقاد به مشروعیت این خصوصیات, بدون هیچ دلیل شرعى, این عمل تشریع حرام است. اما موضوع بدعت, با قطع نظر از بدعت, حرمت ذاتى دارد. مثلاً خواندن نماز مستحبى با جماعت, حرام است. حالا اگر کسى نماز مستحبى را با جماعت بخواند با اعتقاد به مشروعیت این عمل, بدعت و حرام خواهد بود.
قبل از مرحوم نائینى, صاحب جواهر, متفطن براین نکته شده اند که تشریع حرمت ذاتى ندارد. و براى اثبات این مدعى چند قسمت از کلمات ایشان را نقل مى کنیم:
1 . در مبحث نافله عشا و این که آیا این نافله در سفر ساقط مى شود یا نه؟ مى نویسد:
(در ریاض فرموده است: دو کتاب حدیث شیخ تصریح دارند بر عدم استحباب. بنابراین, اعتقاد به استحبابش تشریع است و حرام و قاعده تسامح در ادله سنن نزد کسى که قائل به آن است, هنگامى جارى است که احتمال حرمت داده نشود).
صاحب جواهر در بررسى این سخن مى نویسد:
(این سخن, گرچه سخن پسندیده اى است جز این که مى توان بر آن چنین مناقشه کرد: آنچه که مانع از جریان تسامح است, از حرمت غیر تشریعى (یعنى ذاتى) نه حرمت تشریعى وگر نه هیچ مستحب که مورد تسامح قرار گرفته باشد منفک از چنین احتمالى نیست. در صورتى که با وجود عموم روایات (من بلغه ثواب) به این گونه احتمالات, ترتیب اثرى داده نمى شود.47)
2. در مورد حرمت گفتن (آمین) در پایان سوره (حمد), مى نگارد:
(حرمت گفتن (آمین) در پایان سوره (حمد), از جهت تشریع و از جهت این است که سبب قطع عمل مى شود, نه این که حرمتش ذاتى باشد.48)
در این موارد,ایشان, حرمت تشریعى را به طور وضوح, در مقابل حرمت ذاتى قرار داده است.
امّا, روشن نکرده است که آیا به نظر ایشان, بدعت, حرمت ذاتى دارد, یا نه.
نقد و بررسى
طبق تعریفى که در ابتداى بحث از تشریع ارائه گردید, روشن شد که تشریع, عبارت است از داخل کردن چیزى که از دین نیست, در دین. امّا بدعت, امرى است ما فوق تشریع, از این روى, در روایات, سفارش شده است: مسلمانان, بایستى به آنان احترام نگذارند49, علیه آنان سخن بگویند50 وعلیه آنان به مبارزه برخیزند51. از مجالست و مصاحبت با این گروه بپرهیزند52 و به آنان یارى و کمک نکنند53.
در حقیقت, تفاوت بین بدعت و تشریع, در این است که در صدق عنوان بدعت, دعوت مردم به عمل به بدعت, وجود دارد.
امّا در تشریع, چنین شرطى وجود ندارد.
امّا تفاوتى را که محقق نائینى بین بدعت و تشریع گذارده و حرمت بدعت را ذاتى و تشریع را غیر ذاتى قلمداد کرده, بى مدرک است. زیرا با تتبعى که انجام شد, روایتى دال براین مطلب یافت نشد و خود ایشان هم, دلیلى ارائه نکرده است.
________________________________________
1 . (وسائل الشیعه), حر عاملى ج18/128, مکتبة الاسلامیه, تهران; (اصول کافى), کلینى, ج2/16, دار التعارف, بیروت; (مجمع البیان), امین الاسلام طبرسى, ج2/388, کتابفروشى اسلامى, تهران.
2 . (بحار الانوار), علامه مجلسى, ج36/289, مؤسسة الوفاء, بیروت.
3 . (همان مدرک), ج77/106.
4 . (همان مدرک), ج2/298.
5 . (کتاب العین), ابن احمد فراهیدى, تحقیق: الدکتور مهدى مخزومى و الدکتور ابراهیم سامرائى, ج2/54, هجرت, قم.
6 . (سوره بقره), آیه 177; (سوره انعام), آیه 110.
7 . (لسان العرب),ابن منظور, ج1/342, نشر ادب الحوزه, قم.
8 . (جواهر الکلام), شیخ محمد حسن نجفى, ج14/89, دار احیاء التراث العربى, بیروت.
9 . (الموسوعة الفقهیة الکویتیه), ج8/21, وزارة الاوقاف والشئون الاسلامیه, کویت.
10 . (طبقات الحنابله), قاضى ابى الحسین محمدبن ابى یعلى, ج2/18, دار المعرفة, بیروت.
11 . (الهدایة السنیه والتحفة الوهابیة النجدیه) /47, مطبعة المنار, مصر.
12 . (مجموعة التفسیر), ابن تیمیه/360.
13 . (خلاصة الکلام)/230.
14 . (الحدائق الناضرة) شیخ یوسف بحرانى, ج10/181, انتشارات اسلامى, وابسته به جامعه مدرسین, قم.
15 . (جواهر الکلام), شیخ محمدحسن نجفى, ج11/300.
16 . (فتح البارى, فى شرح صحیح البخارى), ج17/10, دار المعرفة, بیروت.
17 . (البدعة)/160, دار الکتب العربى, بیروت.
18 . (همان مدرک)/164.
19 . (الموسوعة الفقهیه الکویتیه), ج8/21.
20 . (صحیح بخارى), ج4/250, دار العلم, بیروت.
21 . (صحیح مسلم), ج2/75, دار احیاء التراث العربى, بیروت.
22 . (بحار الاٌنوار), ج69, 409; ج42/189; ج69/313 ـ 380; ج2/261.
23 . (سنن ابن ماجه), ج1/16, دار احیاء التراث العربى, بیروت; (سنن ابى داود), ج5/16, دار احیاء السنة النبویه, بیروت.
24 . (سوره انعام), آیه 153.
25 . (بحار الانوار), علامه مجلسى, ج84/326.
26 . (همان مدرک), ج12/202.
27 . (عوائد الایام)/110.
28 . (همان مدرک).
29 . (بحر الفرائد)/80, کتابخانه آیت اللّه مرعشى نجفى.
30 . (عوائد الایام)/110.
31 . (الاعتصام), ج1/127, مکتبة الریاض الحدیثة, ریاض.
32 . (تهذیب الاحکام), شیخ طوسى, ج1/69, (استبصار), ج1/467 دار التعارف, بیروت.
33 . (خلاف), شیخ طوسى, ج1/544; (تهذیب الاحکام), ج3/69; (صحیح مسلم), ج2/917; (مسند احمد), ج2/129.
34 . (الفروع من الکافى), ج1/117.
35 . (الحدائق الناضره), شیخ یوسف بحرانى, ج17/374.
36 . (جواهر الکلام), شیخ محمد حسن نجفى, ج17/113.
37 . الاستغاثه فی بدع الثلاثه)/33.
38 . (همان مدرک)/43.
39 . (جواهر الکلام), ج3/140.
40 . (انوار الهدایة فی التعلیقة على الکفایه), امام خمینى ج1/225 مؤسسه نشر آثار امام خمینى; (بحر الفوائد)/80; (جواهر الکلام), ج2/279.
41 . (مسالک الافهام), شهید ثانى, ج1, 21, دار الهدى, قم.
42 . (همان مدرک), ج1/49.
43 . (الحدائق الناضره), ج4/193.
44 . (همان مدرک), ج7/141.
45 . (انوار الهدایه, فی التعلیقه على الکفایه), امام خمینى, ج1/255.
46 . (کتاب الصلاة), 318, مؤسسه آل البیت, قم.
47 . (جواهر الکلام), ج7/69.
48 . (همان مدرک), ج7/3.
49 . (اصول کافى), ج1/54.
50 . (همان مدرک), ج2/375; (وسائل الشیعه), ج6, روایت 21529; (بحارالانوار), ج75/185 ـ 235.
51 . (بحار الانوار), ج2/152.
52 . (اصول کافى), ج2/375.
53 . (بحار الانوار), ج75/375.

دانش نامه دین: بدعت، راه هشتگانه، رنج، سوتره، هفت قانون نوح

بدعت

بِدْعَة اسم مصدر ابتداع (المصباح المنیر، ص38) و از ریشه بَدْع (المصباح المنیر، ج1، ص38) در لغت عبارت است از هر چیز نوپیدا (دهخدا، ج3، ص4460ـ4461) یا هر پدیده نوآوردهای که نمونه پیشین ندارد. (المفردات، ج34؛ لسان العرب، ج8، ص6)به همین مناسبت، خدا به بدیع السماوات والارض (بقره/117) وصف شده است؛ چون او پدیده‏آورنده آسمان و زمین است؛ بی‏آن‏که نمونه‏ای پیشین داشته باشند. (شاطبی، الاعتصام، ج1، ص24) فیومی می‏گوید واژه بدعت [در تاریخ اسلامی [به تدریج در معنی کم یا زیاد کردن در دین به کار رفت و در همین معنا غلبه و شیوع یافت. (المصباح المنیر، ج1، ص38) از این‏رو، این واژه در فرهنگ اسلامی به اصطلاحی تبدیل شد که بر سر آن وفاق چندانی وجود ندارد. از آن جا که این اصطلاح، مفهومی دینی یافت، کاملاً روشن است که نسبت به معنای لغوی محدودتر است و تنها نوآوری‏هایی را که در قلمرو دین رخ می‏دهد دربرمی‏گیرد. از آن جا که مجموعه آموزه‏های دینی از ساحت ربوبی و از طریق وحی نازل شده، قرآن کریم هر گونه دخل و تصرفی را در امر دین که به نحو من عندی و بی‏سابقه در مجموعه آموزه‏های مبتنی بر وحی باشد با جمله طعن‏آمیز ابتدعوها (حدید/127) مردود شمارده است. (المیزان، 19، 173) آیات دیگری همچون آل‏عمران، 7؛ انعام، 65 و 195؛ اعراف، 52؛ توبه، 31 در بحث بدعت مورد استناد قرار گرفته و حکم بدعت از آن‏ها استفاده شده است.
در کتب روایی ده‏ها حدیث در باب بدعت در دین از پیامبر یا امامان شیعه نقل شده است که هم تعریف بدعت وهم حکم آن را از آن‏ها می‏توان به دست آورد. در احادیث امامیه معمولاً بابی با عنوان البِدَع والرای والمقاییس (اصول کافی، ج1؛ بحارالانوار، ج2، باب 34) به بحث بدعت اختصاص یافته است. در چندین خطبه نهج‏البلاغه، مطالبی در این موضوع از امام علی نقل شده است. در حدیثی نقل شده است که پیامبر فرمود: «هر کس در این امر ما [= دین] چیزی پدید آورد که جزء آن نیست، آن چیز مردود است» (صحیح بخاری، کتاب البیوع، حدیث 4/298؛ صحیح مسلم، الاقضیه، باب 8، حدیث 1718). گویا، این حدیث و احادیث دیگری نزدیک به این مضمون، مستنَد تعریف مشهور بدعت‏اند که عبارت است از «آنچه را که جزء دین نیست از دین دانستن». (دانشنامه جهان اسلام، ج2، ص513) البته این تعریف کم گذاشتن از دین را شامل نمی‏شود، لذا تعاریف دیگری نیز ارائه شده است. سید مرتضی معتقد است که آنچه با اسنادش به دین، دین کم یا زیاد می‏شود، بدعت است. (رسائل شریف مرتضی، ج3، ص83.)
از آنجا که گفته‏اند: «تُعرَف الاشیاء باضدادها» باید گفت واژه‏ای که دقیقا در برابر بدعت قرار می‏گیرد سنّت، به معنی دینی آن، است. (بحارالانوار، ج2، باب 32، ص262) از امام علی نقل شده است که فرمود: «هیچ‏کس بدعتی پدید نیاورد جز آن‏که به وسیله آن، سنّتی ترک شد». (اصول کافی، ج1، باب البدع والرای والمقاییس) در حدیث دیگری نیز فرمود: «اهل سنت آنان‏اند که به سنت خدا و رسولش چنگ زنند هر چند اندک باشند و اما اهل بدعت کسانی هستند که مخالف امر خدا، کتاب و رسول او بوده و بر میل و رأی خود عمل می‏کنند، هر چند فراوان باشند...». (کنز العمال، ج16، ص184) به این ترتیب، هر چیزی، بیرون از سنّت پیامبر، که به عنوان دین، بنیاد نهاده شود، بدعت محسوب می‏گردد. از همین‏جاست که گفته‏اند: هر رأی، روش، حکم یا عبادتی که از جانب شارع از طریق یک حکم خاص و یا از طریق حکم عام تأیید نشده باشد بدعت شمارده می‏شود. با وجود این، برخی برای بدعت تقسیماتی قائل شده و هر بدعتی را مذموم و مردود ندانسته‏اند. گویا، منشأ این تقسیمات نوآوری خلیفه دوم در اقامه نماز مستحبی تراویح به جماعت است. به دستور او از رمضان سال 14 هجری این نماز، در شب‏های ماه رمضان، به جماعت برگزار شد که هنوز در میان اهل سنت، همچنان، به جماعت اقامه می‏شود. نوآوری خلیفه از آن جهت بود که بنا به سنت پیامبر اسلام تنها نمازهای واجب، و از میان نمازهای مستحب تنها نماز استسقاء، به جماعت برگزار می‏شد و نه هیچ نماز مستحب دیگری. نقل است که خود خلیفه این اقدام را بدعت دانست، امّا گویا، برای ردّ ایرادات آن را بدعت خوب خواند و گفت: «نعمت البدعة هذه، این [اقامه نماز مستحبی تراویح به جماعت] چه بدعت نیکویی است». (الطبقات الکبری، ج3، ص281؛ صحیح بخاری، ج3، کتاب صلاة التراویح، باب 156، ص100) پایه‏گذاری این بدعت توسط خلیفه دوم و مهم‏تر از آن توجیهی که برای آن ارائه کرد عالمان اهل سنت را ناچار به تقسیم‏بندی بدعت کرد. برای نمونه، شافعی بر آن است که بدعت بر دو نوع است: 1. بدعت ممدوح و خیر 2. بدعت مذموم و ضلال؛ یعنی ابداع پدیده‏ای نوستکه مخالف کتاب خدا یا سنت یا اخبار مأثوره یا اجماع باشد. (به نقل از فتح الباری، ج17، ص10) ابن‏اثیر نیز همین دو گونه بدعت را شناسایی کرده و گفته است بدعت ممدوح پدیدآوردن چیزی است که مصداق عموم مندوبات الهی بوده و خدا یا رسول او بدان توصیه کرده باشند. (النهایه، ج1، ص109) ابن‏اثیر، بدعت خلیفه دوم را در نماز تراویح از قسم نخست دانسته و توضیح داده است که: پیامبر نماز تراویح را به عنوان سنّت برای مسلمانان بنیاد ننهاد؛ بلکه چند شبی آن را به جای آورد و سپس آن را ترک کرد و بر آن محافظت نکرد و مردم را نیز بدان جمع نکرد؛ در زمان خلیفه نخست نیز امر بر همین منوال بود تا زمان خلیفه دوم که او آن را به عنوان امری مندوب پایه‏گذاری و مردم را بر آن جمع کرد و به همین دلیل آن را بدعت نامید. ابن‏اثیر سپس نظر می‏دهد که این امر در حقیقت سنت است و برای توجیه آن به حدیثی از پیامبر استناد کرده است که پیامبر به سنت خلفای راشدین، در کنار سنت خود، امر کرده است. البته اگر امر چنین بود، خود خلیفه کار خویش را بدعت نمی‏نامید. (همان، ص107)
غزالی، معتقد است هر چیز نوظهوری که پس از رسول خدا ابداع شود مورد نهی و حرام است وی تقسیمات مزبور را نیاورده است. (احیاء علوم الدین، ج2، آداب الاکل، باب 1، ص4ـ5) حافظ ابن‏رجب حنبلی، تقسیمات بدعت را انکار کرده، می‏گوید: «مراد از بدعت پدیده تازه‏ای است که در شریعت، اصلی دالّ بر جواز آن وجود ندارد و هر امر حادثیکه در شریعت اصلی دالّ بر آن وجود داشته باشد بدعت شرعی نیست، هر چند بدعت لغوی است... پس گفتار پیامبر که «هر بدعتی گمراهی است» تخصیص نمی‏خورد». (به نقل از: جعفر باقری، البدعة، ص168) ابواسحاق شاطبی در کتاب مشهور و مفصّل خود، که تماما به بدعت اختصاص دارد، تقسیم بدعت را به مذم و ممدوح یا هدایت و ضلالت یا... صحیح ندانسته و معتقد است این تقسیمات خودستیزند؛ زیرا، از نظر او حقیقت بدعت آن است که دلیلی شرعی مؤید آن نباشد و اگر دلیلی، ولو به نحو کلی، وجود داشته باشد دیگر نه تنها بدعت نخواهد بود بلکه مأثورٌ بها یا مخیّرٌ فیها خواهد بود. (ج1، ص190ـ191)
روشن است که بسیاری از امور در طول تاریخ اسلام واقع شده که در زمان رسول خدا معمول نبوده است و بنابراین از این حیث امور تازه و نوی هستند که دست‏کم به لحاظ لغوی می‏توان بر آنها نام بدعت نهاد؛ اما به نظر می‏رسد که اگر بدعت شرعی به این معنا تعریف شود، باید دست از هر گونه اجتهاد برداشت. اجتهاد به معنی استنباط حکم امور نو از نصوص دینی و تطبیق احکام کلّی (اعم از وجوب، حرمت، ندب و...) بر امور جزیی مستحدثه، امری است که همه مسلمانان به آن اهتمام داشته‏اند و دارند. زندگی مسلمانان مانند سایر مردم دنیا، و متأثر از آنان، در جریان، و رو به تکامل بوده و است و در نتیجه در معرض امور مستحدثه‏ای است که باید حکم اسلام را نسبت بدان بدست آورد. از همین‏جاست که فقیه بزرگ شیعه، شهید اول، می‏گوید: بدعت امری است که قواعد کلّی و ادلّه تحریم شرعی شامل آن شود. (القواعد والفوائد، ج2، ص144ـ146) لذا، از نظر وی اموری که پس از پیامبر پدید آمده است یا می‏آید دارای اقسامی هستند (واجب، حرام، مستحب، مباح، مکروه) و تنها امور محرّمه، نزد شیعه امامیه، بدعت به شمار می‏آید. برای مثال، حرام دانستن کارهایی که شریعت آن‏ها را حلال دانسته، یا عکس آن، حرام است؛ مثل آن‏که نماز مستحب به جماعت خوانده شود؛ زیرا در سنت نبوی تنها نماز واجب و نماز استسقاء به جماعت خوانده می‏شود؛ اما تدوین قرآن، تأسیس مدارس، ساختن دژهای نظامی، نه تنها بدعت نیست؛ بلکه از نوآوری‏های واجب یا مستحب است. در واقع، از نظر عالمان شیعه یک امر یا بدعت نیست، یا بدعت است و حرام؛ و اگر بدعت نباشد یا واجب است یا مستحب، یا مباح یا مکروه. (همان) به این ترتیب، می‏توان گفت هر گونه اقدام تشریعی و جعل روش دینی در ابعاد مختلف زندگی فردی یا اجتماعی، اعمّ از کم یا زیاد کردن در دین یا اصلاح و دگرگونی بدون استناد به منابع پذیرفته‏شده استنباط بدعت است. (ر.ک: دانشنامه جهان اسلام، ج2، ص513) در واقع، رکن مقوّمِ بدعت جنبه تشریعی آن است و هر کاری، اعم از عبادی و غیرعبادی، اگر به قصد یا عنوان امور دینی صورت پذیرد، بدعت است.(همان) از آن جا که مجموعه دین امری است الهی، هر گونه کم و زیاد کردن آن به اصل دین آسیب زده و سبب پدید آمدن اختلاف، نزاع و حتی گروه‏ها و فرقه‏های مخالف شده، به تفرقه، خصومت و جنگ و خونریزی می‏انجامد؛ امری که تاریخ به خوبی آن را نشان می‏دهد. از همین‏رو روایات فراوانی در مذمت بدعت و بدعت‏گذاران وارد شده و گناه تمامی کسانی که بدان وسیله دچار انحراف شده‏اند بر دوش آنان دانسته شده است. (بحارالانوار، ج2، باب 32ـ34) بنابراین، حفظ و حراست حدود و مرزهای دین از اولین و مهمترین وظایف عالمان خبیر دین است تا خلوص و تمامیت دین را پاس دارند؛ البته روشن است که این امر به معنی جمودورزیدن بر ظواهر دین و ممانعت از هر گونه تلاش و اجتهاد فکریِ متعهدانه نسبت به نصوص دینی، نیست. به نظر می‏رسد، کار عالمانه در مورد قرآن و سنّت قطعی؛ یعنی اجتهاد پویا، همواره گره‏گشای مسلمانان در امور نوآمد و تازه‏پیدا و راهی امن و شیوه‏ای کارگشا باشد.
محمد جاودان
راه هشتگانه
سن . ؛ ashtangika-maÎrga، (پا: atthangika-magga)؛ راهی که به رهایی از رنج (duhkha( می‏انجامد و آخرین حقیقت از چهار حقیقت شریف است. راه هشتگانه یکی از سی و هفت اندام روشن‏شدگی (bodhipaÎkshika-dharma(است و همه جنبه‏های تربیت‏های سه‏گانه )trishiksha( را دربردارد. هشت بخش این راه عبارتند از: 1ـ شناخت کامل (سن: samyag-dristhi ؛ پا: sammaÎ-ditthi)، یعنی شناختی که بر اساس فهم چهار حقیقت شریف و نبودِ فردیت (خود)، در هستی )anaÎtman(قرار دارد. 2ـ عزم کامل (سن: samyak-samkalpa؛ پا: sammaÎ-sankappa)، یعنی عزم بر ترک (خانه‏مان)، خیرخواهی و عدم آزار جانداران. 3ـ گفتار کامل (سن: samyag-vaÎch ؛ پا:smmaÎ- vaÎchaÎ) ، یعنی پرهیز از دروغگویی، تهمت و یاوه‏گویی. 4ـ رفتار کامل (سن:samyak- karmaÎnta؛ پا: samma-kammanta) یعنی پرهیز از هر گونه عملی که خلاف موازین اخلاقی است. 5 ـ معاش کامل (سن: samyag-aÎjiÎva ؛ پا: sammaÎ-aÎjiÎva) یعنی پرهیز از مشاغلی که مضر به حال جانداران است، بسانِ سلاخی، شکار، معامله سلاح یا سموم و مانند آن. 6ـ کوشش کامل (سن: samyag-vyaÎyaÎma ؛ پا: sammaÎ-vaÎyaÎma)، یعنی انجام آنچه که به لحاظ کَرْمَه‏ای مفید است و پرهیز از انجام هر آنچه که به لحاظ کَرْمَه‏ای مضر است. 7ـ آگاهی کامل (سن: samyak-smriti ؛ پا: smmaÎ-sati) یعنی آگاهی فزاینده به تن، احساس‏ها، تفکر و موضوعات تفکر. 8ـ تمرکز کامل (سن: samyak-samaÎdhi ؛ پا: sammaÎ-samaÎdhi) یعنی یکدلی و تمرکز جان، که در چهار نگرش )dhyaÎna( به اوج خود می‏رسد. در بیشتر کتاب‏های نویسندگان غربی درباره آیین بودا، کلمه سنسکریتی «samyak» (پا: sammaÎ) به «right» (درست) ترجمه شده است. دانشمند بودایی لاماگوویندا (Govinda، 1985ـ1898) آن را معادل کلمه «perfect» (کامل) در نظر می‏گیرد تا معنای «کلیت» یا «کمال» را که در معنای ریشه‏ای این کلمه نهفته است، برساند.
پالی و سنسکریت این واژه به تقابل میان درست و نادرست اشاره نمی‏کند، در صورتی که با ترجمه آن به «right» چنین تصور اشتباهی ممکن است روی دهد. راه هشتگانه، در واقع مراحلی پشت سر هم نیستند، زیرا در عمل، نخست مراحل سوم تا پنجم به وقوع می‏پیوندند که متعلق به مرحله شیله silaاز مراحل سه‏گانه تربیت (trishiksha(است، سپس مراحل ششم تا هشتم، یعنی مرحله سَمادی samaÎdhi و سرانجام مراحل اول و دوم است که متعلق به مرحله پرَجنیا prajn¬aÎ می‏باشد.
شناخت درست، مرحله‏ای است بلاواسطه برای ورود به راه قدسیت فوق دنیوی و وصول به نیروانه. مهایانه یک تفسیر از راه هشتگانه ارائه می‏دهد که طبق آموزه‏های خود آن را تغییر داده است. مهایانه، مکتب هینه‏یانه را گونه‏ای بسیار فردمحور می‏داند چرا که هینه‏یانه فقط به رهایی خودِ فرد هدایت می‏کند.از آنجا که در مهایانه رنج، مولودِ نادانی avidyaÎ از تهیت shuÎnyataÎ همه درمه‏ها از هر گونه وجود ذاتی است، رهایی فقط هنگامی به دست می‏آید که این نادانی برطرف شده باشد؛ اما نه صرفا به لحاظ اخلاقی، با رفتار درست.
باوَویوِیکه BhaÎvaviveka [حدود 490 تا 570 م] راه هشتگانه را به شیوه معمول مهایانه چنین تفسیر می‏کند: شناخت کامل عبارت است از بینش به دَرْمَه‏کایه‏ی ِ(1) انسان کامل (بودا)؛ عزم کامل، چگونگی آرام ساختن همه تجلی‏های روانی را نشان می‏دهد؛ گفتار کامل، درک این مطلب است که زبان در برابر درمه‏ها خاموش است؛ رفتار کامل، پرهیز از هر گونه عملی است که به حاصلِ کَرْمَه‏ای منتهی شود؛ معاش کامل فهم آن است که همه دَرْمَه‏ها نه پدید می‏آیند و نه از میان می‏روند؛ کوشش کامل، یعنی بی‏قصدی؛ آگاهی کامل یعنی نیندیشیدن به هست و نیست؛ تمرکز کامل یعنی رها بودن از عقیده‏ها که در این حالت، شخص به اندیشه‏ها نمی‏چسبد.
Eightfold path, The Enc. of Eastern Philosophy and Religion, Shambala, 1994.
ابوالفضل جعفری
رنج
دوُکه (سن: duhkha؛ پا: دوُکّه dukkha)؛ رنج؛ مفهوم محوری آیین بودا، که اساس چهار حقیقت شریف شمرده می‏شود. ویژگی رنج، یکی از سه نشانه هستی (trilakshana( است. دوُکه، نه تنها بر رنج به معنای احساس‏های ناخوشایند دلالت دارد، بلکه اشاره است به هر چیزی، چه مادی و چه روانی، که مشروط است، و دستخوش پیدایش و از میان رفتن است، و شامل پنج اسکنده )skandhas( است، و حالت رهایی نیست. پس هر لذت معرفتی رنج است زیرا دستخوش پایان‏یافتگی است. دوُکه به دلیل میل و تشنگی )trishnaÎ) پیدا می‏شود و می‏توان با از میان بردن میل، آن را محو کرد. شیوه‏ای که موجب محو رنج می‏شود در راه هشتگانه نشان داده شده است. ماهیت رنج در نخستین حقیقت از چهار حقیقت شریف چنین وصف شده است. «زائیده شدن رنج است؛ پیری رنج است؛ بیماری رنج است؛ مرگ رنج است؛ اندوه، زاری و درد، پریشانی و ناامیدی رنج‏اند. نرسیدن به آنچه شخص دوست می‏دارد رنج است؛ سخن، کوتاه پنج بخش دلبستگی [اسکنده [رنج است.
The Enc. of Eastern Philosophy and Religion, Shambhala, 1994.
ابوالفضل جعفری
______________________________
1 . dharmakaÎya
______________________________
سو¨تره
SuËtraسن.؛ در لغت به معنی «نخ».
در هندوییسم، سو¨تره‏ها محتوای براهْمَنه‏ها BraËhmanas را تقلیل می‏دهند. این سو¨ترَه‏ها که از براهنه‏ها مشتق می‏شود، برای آن که متن آن کاربرد عملی پیدا کند، به عبارت‏های موجز و کوتاه خلاصه می‏کند، که اغلب فهم آن بدون شرح ممکن نیست.
سه نوع سو¨تره هست که متمایز از یکدیگر است: 1. شرَوُته‏ـ سو¨ترَهها shrauta suËtras ، که بر متون شروُتی Shruti مبتنی است و در پیوند با مراسم‏های بزرگ قربانی است؛ 2. گری‏یَه‏ـ سو¨ترَههاGrihya-SuËtras ، که در رسوم خانگی به هنگام تولد، ازدواج و مرگ، نقش دارد؛ 3. دَرْمَه‏ـ سو¨ترَهها Dharma-SuËtras ، که وظایف طبقه (کاست)ها و جایگاه‏های گوناگون زندگی را نشان می‏دهد. سرچشمه قانون‏نامه‏های متاخر (از جمله قانون‏نامه مَنوُ Manu) این سوره‏ها است. دَرْشَنهها drashanas(نظام‏های فلسفی هندو) را نیز اساسا با نوعی سو¨ترَه به هم آمیختند. مشهورترین این‏ها ودانْته VedaËnta یا برَهْمه‏ـ سو¨ترَه Brahma-suËtra و یوگاـ سو¨ترَهیِ پتَنْجلی(1) هستند.
در آیین بودا و ذِن (پا: سوُتَّه sutta ؛ ژا: کیوْ KyoË)؛ گفتارهای بودا. سو¨ترَه‏ها را در دومین بخش کانون بودایی (تی‏پیتکه Tipitaka)، سوُتَّه‏ـ پیتکه Sutta-Pitaka، یا «سبدِ آموزه‏ها» گردآورده‏اند. سوره‏ها علاوه بر پالی و سنسکریت در ترجمه‏های چینی و تبتی محفوظ مانده است. بنابر سنت، سرچشمه سوره‏ها مستقیم به بودا باز می‏گردد. سوره‏هایی که متن آن به نثر است، با عبارت چنین شنیده‏ام آغاز می‏شود.
این سخنان را به آنَنْدَه AËnanda ، (عموزاده و) شاگرد بودا نسبت می‏دهند. می‏اندیشند که او گفتارهای بودا را به حافظه سپرده، در نخستین شورای بودایی، بلافاصله پس مرگ بودا، از بَر خوانده است. پس از آن علاوه بر مکان، زمان و مانند این‏ها، شرایطی را که در موعظه بودا دخالت داشته، وصف می‏کند.(2) سپس به تعلیم واقعی، گاه در شکل گفت‏وگو، می‏پردازد. سبکِ نگارشِ سو¨ترَه‏ها
______________________________
1.Patñjali Yoga-suËtra
2. این در فرهنگ ما مسلمانان، در رابطه با قرآن، به شأن نزول یا اسبات نزول معروف است. بدین معنا که برخی از آیات در پس سؤال یا رخدادی نازل شده است که در آن، موقعیت، مکان، زمان و مانند این‏ها دخالت دارد.
______________________________
ساده، عامیانه و به شکل تعلیمی است. سو¨ترَه‏ها پُر است از حکایت‏ها و تمثیل‏ها. در بسیاری از سو¨ترَه‏ها، سرودها (گاتا gaËthaË) را افزوده‏اند. هر سو¨ترَه بخشی مستقل را تشکیل می‏دهد.
سو¨ترَه‏های هینه‏یانه تقسیم می‏شود به «مجموعه‏ها»، که آن‏ها را در کانونِ پالی، نیکایه NikaËyas و در نسخه سنسکریت، آگمه AËgamasمی‏خوانند. نیکایه‏ها این‏ها هستند: دیگه‏ـ نیکایه Digha-nikaËya ، مجیمه‏ـ نیکایه Majjhima-nikaËya ، سَمْیوُتّه‏ـ نیکایه Samyutta-nikaËya ، اَنگوُتّرَه‏ـ نیکایه Anguttara-nikaËya ، وکوُدَّکه‏ـ نیکایه Khuddaka-nikaËya .
علاوه بر سوره‏های هینه‏یانه، شمار زیادی از سوره‏های مَهایانه نیز محفوظ مانده است. سوره‏های مَهایانه را از آغاز به سنسکریت تدوین کردند، اما عمدتا فقط در ترجمه‏های چینی و تبتی باقی مانده است. این سوره‏ها را اگرچه در فاصله قرن اول پیش از میلاد و قرن ششم میلادی تدوین کردند، در ظاهر، رنگ سوره‏های هینه‏یانه به خود گرفتند، یعنی این‏ها نیز با عبارت چنین شنیده‏ام و وصف مکان، سبب، و حاضران (نیوشندگان)، آغاز می‏شود. سه نوع سوره مَهایانه هست که متمایز از یکدیگر است: وَیْپوُلیه‏ـ سو¨ترَهها Vaipulya-SuËtras ، دارَنی‏ها dhaËraniËs ، و سوره‏های مستقل.
از نظر محتوا، دو جریانِ نقل را می‏توان از یکدیگر بازشناخت:
1. سوره‏های مبتنی بر ایمان (شرَدّا shraddhaË)، که به بوداشناسی و نظریه بوداسَف bodhisattva می‏پردازد و بر پرستش تأکید می‏کند. خاستگاه این سوره‏ها احتمالاً شمال هند است. در این سوره‏ها، پندار (وهم) هیچ حد و مرزی ندارد ـ بودایان و بوداسَفان در فضای بی‏کران و زمان بی‏پایان معجزه‏های بی‏شماری می‏کنند. اینان به سطحی از موجودات آسمانی تعالی می‏بخشند ـ گرایشی در مَهایانه که پاسخی است به نیازهای دینی مردم معمولی، بل‏هم ویژگی مَهایانه است، با آموزه‏اش در باب بی‏جوهری و تهیّت (شو¨نیتا shuËnyataË) که اشاره به دیدگاهی است که به این جهان به شکل وهم (مایا MaËyaË) می‏نگرد. در این دیدگاه، همه معجزه‏ها همچون خودِ این جهان ِ نمودین، چیزی نیست به‏جز حاصل وهم.
2. سوره‏هایی با گرایش فلسفی کهحاوی موضوعاتی چون تهیّت، مفهوم محوری مَهایانه‏اند. خاستگاه این سوره‏ها بخش شرقیِ هند مرکزی بود. این سوره‏ها را اندیشمندان مَهایانه جور دیگری تفسیر کردند و این، انگیزه‏ای شد برای تأسیس مکتب‏های گوناگون. مهم‏ترین سوره‏های مستقل این‏هاست: سَدَّرْمَه پوُندرَیکه‏ـ سو¨ترَه saddharmapunÊdÊariËka-suËtra (سوره نیلوفر)، لَنکاوَتارَه‏ـ سو¨ترَه LankaËvataËra-suËtra ، لَلیتَه‏ویسْترَه Lalitavistara ، سَمادی‏راجه‏ـ سو¨ترَه SamaËdhiraËja-suËtra ، سوُکاوَتی‏ـ ویو¨هه‏ـ سو¨ترَه SukhaËvatiË-VyuËha-suËtra ، دَشَه‏بو¨میکه DashabhuËmika ، بَدْرَه‏کلْپیکه‏ـ سو¨ترَه badrakalpika-suËtra ، برَهْمه‏جاله‏ـ سو¨تره BrahmajaËla-suËtra ، گَنْدَه‏ویو¨هه‏ـ سو¨ترَه GandavyuËha-SuËtra ، شِری‏مالادِوی‏ـ سو¨ترَه ShriËmaËlaËdeviË-suËtra ، اَمیتابه‏ـ سو¨ترَه AmitaËbha-suËtra ، اَمیتایوُردیانه‏ـ سو¨ترَه AmitaËyurdhyaËna-suËtra ، ویمَل‏کیرتی‏نیردِیشه‏ـ سو¨ترَه، VimalkiËrtinirdesha-suËtra ، شو¨رَنْگمَه‏ـ سو¨ترَه shuËrangama-suËtra .
The Enc. of Eastern philosophy and Religion, shambhala, Boston, 1994.
علی‏رضا شجاعی
هفت قانونِ نوح
Noachide Laws
یه .؛ در سنت حاخامی آمده است که خداوند درباره هفت قانون با نوح، پس از طوفان، پیمان بست تا همه انسان‏ها با انجام آنها در راه راستی و درستی گام بردارند. این فرمان‏ها را همه انسان‏ها باید رعایت کنند. گرچه یهودیان باید به همه احکام تورات پای‏بند باشند، غیر یهودیان با گردن نهادن به این هفت فرمان راه رستگاری را می‏پیمایند. گرچه در شمارش این فرمان‏ها اتفاق رأی وجود ندارد، شمارش زیر مقبولیت یافته است:
1. بت نپرستید؛
2. کفر نگویید؛
3. خون نریزید؛
4. از گناهان جنسی بپرهیزید؛
5. دزدی نکنید؛
6. اعضای حیوانات زنده را نخورید؛
7. یک نظام حقوقی بر پای دارید (توسیفتا عوودا زارا، 8:4؛ سنهدرین، 56 الف).
چنان‏که روشن است، شش فرمان ازهفت فرمان فوق از ارتکاب گناهان نهی می‏کنند و آخرین آنها امر است به استقرار یک نظام حقوقی. در تفسیر حکم هفتم نیز گفته‏اند که این فرمان به اجرای شش فرمان دیگر حکم می‏کند.
این احکام از تفسیر سفر پیدایش باب 2، آیه 16 و باب 9 گرفته شده‏اند.
در باب 9 آمده است که پس از طوفان خدا با «فرزندان نوح» پیمان بست تا دیگر با طوفان انسان‏ها را هلاک نکند. در قبال آن، انسان‏ها نیز باید، بر طبق تفسیر حاخامی، احکام هفت‏گانه فوق را به جای آورند:
«خدا نوح و پسرانش را برکت داده، گفت: ... هر آینه انتقام خون شما را برای جان شما خواهم گرفت. از دست هر حیوان آن را خواهم گرفت و از دست انسان انتقام جان انسان را از دست برادرش خواهم گرفت. هر که خون انسان ریزد خون وی به دست انسان ریخته شود؛ زیرا خدا انسان را به صورت خود ساخت... اینک من عهد خود را با شما و بعد از شما با ذریّت شما استوار سازم... که بار دیگر هر ذی‏جسد از آب طوفان هلاک نشود و طوفان بعد از این نباشد تا زمین را خراب کند...» (پیدایش، 9:1ـ17).
به گفته ابن میمون، غیر یهودیانی که این قوانین را مراعات کنند انسان‏هایی پرهیزکارند که سهمی در جهان آینده دارند. چنین افرادی را باید در جامعه یهودی کاملاً حمایت و احترام کرد.
وی تأکید می‏کند که «فرزندان نوح» باید به این قوانین وفادار باشند، چرا که آنها از سوی خدا وحی شده‏اند.
برگرفته از:
Louis Jacob, The Jewish Religion'' a Companion; St. Sch./ Sa.B., "Noachide Laws", Encyclopaedia Judaica, v. 12.

بدعت‌های دینی از نگاه قرآن

چکیده
بدعت حکمی است که به دین افزوده و یا از آن کاسته شود، بدون اینکه مستندی از کتاب یا سنّت داشته باشد. خداوند متعال دین خود را کامل و بی‌هیچ گونه کاستی به آدمیان هدیّه فرموده است و جایی برای افزودن یا کاستن در آن نگذاشته است و اعلام فرموده که دین خالص تنها از آنِ خداست و تنها همان را می‌پذیرد. با این همه، همواره کسانی بوده‌اند که آگاهانه یا ناآگاهانه آنچه را در دین نبوده است، به آن نسبت داده‌اند و در دین بدعت گذاشته‌اند. این مقاله ضمن معناشناسی بدعت به ابعاد مختلف آن مانند عوامل پیدایش بدعت، مصادیق بدعت و ... با استفاده از روش تفسیر موضوعی و تحلیل محتوای کیفی پرداخته است. حقیقت بدعت را سه مطلب تشکیل می‌دهد: 1ـ دستکاری در امور دینی، اعمّ از اصول و فروع با افزودن و کاستن. 2ـ گستردن آن در میان مردم. 3ـ نبود دلیل خاص یا عام بر کاری که به دین نسبت داده شده است. از این بیان روشن می‌شود که هر گونه نوآوری که در آن، این عناصر سه‌گانه وجود داشته باشد، بدعت است و در صورت نبود یک یا همگی آنها، از قلمرو بدعت خارج است. برای مواجهه با بدعت‌ها، اوّلین گام آگاه ساختن مردم از حقیقت دین، دومین گام، جلوگیری از تقلید کورکورانه و سومین گام، برائت از بدعت‌گذاران است. پی‌ریزی نظام امر به معروف و نهی از منکر نیز کمک خواهد کرد که بدعت‌ها شناخته گردد و جلوی اجرای آن در جامعه گرفته شود.
کلیدواژه‌ها
بدعت دینی؛ دین؛ قرآن
اصل مقاله

بدعت به عنوان یک عامل مخرّب ایمان، مهم‌ترین مسئلة دینی و اصلی‌ترین آسیب می‌باشد. لذا بررسی این موضوع اهمیّت زیادی دارد. اگر امّت اسلامی دچار بدعت‌ها شود، امکان ندارد که یکپارچه و یکسو شود و صفی منظّم را تشکیل دهد، لذا ردّ بدعت و مبارزه با آن، ارکان اساسی دین را برای ما سالم و دست‌نخورده نگه می‌دارد. بدعت در اصطلاح چندان تفاوتی با معنی لغوی آن ندارد که عبارت است از «انقطاع و بریدگی و ایجاد چیزی بدون نمونه پیشین» (ر.ک؛ ابن‌فارس، 1371ق.، ج 1: 209؛ فراهیدی،1410ق.، ج 2: 54 و طریحی، 1375، ج 4: 299)، جز اینکه معنی لغوی این واژه گستردگی بیشتری دارد و معنی اصطلاحی آن مخصوص دین و شریعت است. بدعت در مذهب، وارد کردن سخنی است که گوینده و عمل‌کننده‌اش بر روش و سیرة صاحب شریعت، کتاب، سنّت و نیز بر طبق اصول محکم و استوار و نمونه‌های به خیر و صلاح دین نباشد (ر.ک؛ راغب اصفهانی، 1412ق.: 111). در حدیث نبوی آمده است: «مَن أَحدَثَ فِی أَمرِنَا هَذَا مَا لَیسَ مِنهُ فَهُوَ رَدًّ» (عسقلانی، بی‌تا، ج 13: 253). بنابراین، علاّمه مجلسی بدعت را چیزی دانسته است که پس از رسول خدا(ص) در شرع پدید آید و در آن، دلیل ویژه‌ای نباشد و یا مشمول ادلّة عام نگردد یا از آن، به صورت خاص یا عام، نهی شده باشد. پس چیزی که زیرمجموعة ادلّة عام قرار گیرد، بدعت نیست؛ مانند ساختن مدارس؛ زیرا داخل در عنوان عمومات «ایواء المؤمنین: سرپناه دادن به مؤمنان و کمک به آن‌ها» است و نیز نگارش برخی از کتب علمی که تأثیری در علوم دینی دارند و یا استفاده از لباس‌های نو و غذاهای نو پدیده‌ای است که در زمان رسول خدا(ص) نبود و بدعت شرعی نیست؛ زیرا همگی داخل در عمومات حلّت است (ر.ک؛ مجلسی، بی‌تا، ج 74: 202ـ203). پیامبر اکرم(ص) می‌فرماید: «أَمَّا بَعد فَأَنَّ خَیرَ الحَدِیثِ کِتَابُ اللهِ وَ خَیرَ الهُدَی هُدَی مُحَمَّدٍ(ص) وَ شَرَّ الأُمُورِ مُحدِثَاتُهَا وَ کُلُّ بِدعَةٍ ضَلاَلَةٌ» (النّووی الدّمشقی، 1411ق.: 142). بنابراین، سیّد مرتضی می‌گوید: «بدعت عبارت است از زیاد کردن یا کم کردن از دین، با انتساب آن به دین» (الشّریف المرتضی، 1405ق.، ج 3: 83). پس با توجّه به تعریف‌های یاد شده، بدعت حُکمی است که به دین افزوده و یا از آن کاسته شود، بدون اینکه مستندی از کتاب یا سنّت داشته باشد. بنابراین، هرگاه قول یا فعلی که سابقه نداشته است، با استناد به دلیلی از کتاب یا سنّت اظهار گردد، بدعت نخواهد بود.

پژوهش دربارة بدعت و ابعاد آن از چند نظر ضروری است: الف) پیراستن دین خدا از پیرایه‌ها. ب) نمایاندن چهرة واقعی اسلام به کسانی که بی‌طرفانه در پی اسلام ناب هستند. ج) نمایاندن چهرة واقعی جریان‌های منحرف و مکتب‌های گمراه‌کننده که در دامن اسلام پدید آمده است و با حربة احیای دین و مبارزه با بدعت، بدعت‌های بی‌شماری را در دین ایجاد کرده‌اند. پرسش اصلی مقاله این است که بدعت‌های دینی در قرآن چگونه مطرح شده است؟ در ضمن به پرسش‌های فرعی زیر نیز پرداخته شده است: 1ـ عناصر بدعت کدامند؟ 2ـ مصادیق بدعت در قرآن کدامند؟ 3ـ عوامل پیدایش بدعت چیست؟ 4ـ آثار بدعت کدامند؟ 5ـ روش‌های برخورد با بدعت کدامند؟

پژوهش‌های نسبتاً معدودی در این زمینه انجام شده است؛ مثل کتاب البدعة، مفهوم‌ها، حدها، آثارها و مواردها نوشتة آیت‌الله جعفر سبحانی و الإعتصام نوشتة شاطبی، ولی پژوهشی که به بدعت دینی، صرفاً از نگاه قرآن پرداخته باشد، صورت نگرفته است.

در این پژوهش با استفاده از روش تفسیر موضوعی، جنبه‌های مختلف بدعت از قرآن استخراج می‌شود. از آنجا که این پژوهش با استفاده از قرآن و منابع تفسیری به تبیین بدعت می‌پردازد، از نوع توصیفی می‌باشد و در تجزیه و تحلیل اطّلاعات از روش واژه‌شناسی و تحلیل محتوای کیفی استفاده نموده است.

1ـ واژة بدعت در قرآن

واژة بدعت تنها در یک بار در آیات قرآن آمده است که در آن به بدعت (رهبانیّت مسیحیان) اشاره شده است: ﴿...وَرَهْبَانِیَّةً ابْتَدَعُوهَا مَا کَتَبْنَاهَا عَلَیْهِمْ إِلَّا ابْتِغَاء رِضْوَانِ اللَّهِ فَمَا رَعَوْهَا حَقَّ رِعَایَتِهَا فَآتَیْنَا الَّذِینَ آمَنُوا مِنْهُمْ أَجْرَهُمْ وَکَثِیرٌ مِّنْهُمْ فَاسِقُونَ: و رهبانیّتى را که ابداع کرده بودند، ما بر آنان مقرّر نداشته بودیم، گرچه هدف ایشان جلب خشنودى خدا بود، ولى حقّ آن را رعایت نکردند. از این ‏رو، ما به کسانى از آنها که ایمان آوردند، پاداششان را دادیم و بسیارى از آنها فاسق هستند!﴾ (الحدید/27).

کلمة «ابتداع» به معنای این است که انسان چیزی را جزو دین کند که جزو دین نباشد، سنّت و یا عملی را باب کند که در دین نبوده باشد. جملة ﴿مَا کَتَبْنَاهَا عَلَیْهِمْ در معنای پاسخ از پرسشی تقدیری است. گویا کسی پرسیده است: «معنای بدعت‌گذاری چیست؟» و در پاسخ فرموده است: «اینکه چیزی را جزو دین کند که ما بر آنان ننوشتیم».

«رهبانیّت» یک خصلت و یک قسمت از عبادت است که در آن معنای خوف و ترس ظاهر می‌شود یا در کلیسا یا در حال انفراد و تنهایی یا از مردم یا غیر اینها از اموری که در آن تعبّد صاحب آن ظاهر می‌شود (ر.ک؛ طبرسی، 1360، ج 24: 249).

2ـ عناصر و اقسام بدعت

سه عنصر اصلی موجب می‌شود که به حُکمی بدعت اطلاق شود.

الف) نسبت حُکم به خدا

مشرکان روزی خدا را از پیش خود به دو قسم حلال و حرام تقسیم می‌کردند. خداوند آنان را چنین نکوهش می‌فرماید: ﴿... قُلْ آللّهُ أَذِنَ لَکُمْ أَمْ عَلَى اللّهِ تَفْتَرُونَ: بگو: آیا خداوند به شما اجازه داده یا بر خدا افترا مى‌بندید (و از پیش خود، حلال و حرام مى‏کنید)؟!﴾ (یونس/ 59). در آیه دیگر نیز چنین می‌فرماید: ﴿وَلاَ تَقُولُواْ لِمَا تَصِفُ أَلْسِنَتُکُمُ الْکَذِبَ هَذَا حَلاَلٌ وَهَذَا حَرَامٌ لِّتَفْتَرُواْ عَلَى اللّهِ الْکَذِبَ...: به دلیل دروغى که بر زبانتان جارى مى‏شود (و چیزى را مجاز و چیزى را ممنوع مى‏کنید،) نگویید: این حلال است و آن حرام، تا بر خدا افترا ببندید...﴾ (النّحل/ 116) آن چه را به دروغ وصف می‌کنید حلال و حرام نشمارید زیرا با این کار به خدا دروغ می‌بندید.

مضمون هر دو آیه گواهی می‌دهد علّت نکوهش این است که آنها تحلیل و تحریم را به خدا نسبت می‌دادند و اگر از پیش خود (بدون نسبت به خدا) روزی را به دو نوع تقسیم می‌کردند، یک امر شخصی حساب می‌شد و جای نکوهش نداشت؛ زیرا هر فردی حق دارد از غذایی بهره بگیرد و از غذای دیگر امساک کند، امّا نسبت دادن حکم حلال و حرام به شریعت، امر دیگری است که نیازمند دلیل می‌باشد (ر.ک؛ البیاتی، 1387: 77).

ب) اشاعه در میان مردم

هر گونه نوآوری در دین و تصرّف در آن، در صورتی بدعت به شمار می‌رود که آن را در میان مردم گسترش دهد، خواه از طریق رفتار و گفتار، یا از طریق نگارش و رسانه‌ها و به عبارت دیگر، تا در میان مردم اشاعه ندهد، «بدعت» به معنی «نوآوری در دین» صدق نمی‌کند. به گواه اینکه عمل مشرکان در تحلیل و تحریم روزهای خداوند، یک عمل شخصی و در خفا و پنهان نبود، بلکه مشرکان قبلاً فکر را می‌آفریدند و بعداً مردم را به آن دعوت می‌کردند و از این نظر، مستحقّ نکوهش و عذاب الهی شدند. همچنین راهبان اندیشه دنیاگریزی را پدید می‌آوردند و بعد آن را به طرق مختلف در میان مردم گسترش می‌دادند.

ج) نبود دلیل عام یا خاص

در احکام دینی هر نوآوری که از دو مصدر کتاب و سنّت مایه نگیرد، بدعت است. هرگاه فردی اندیشه‌ای را به شریعت نسبت دهد که اصلاً اثری از آن در شریعت نیست؛ مانند روزة عید فطر و یا خصوصیّتی را به شریعت نسبت دهد که در آن نیست؛ مانند اینکه بگوید: روزه را باید تا نیمه‌شب ادامه داد، هر دوی اینها بدعت است. از این بیان روشن می‌شود جواز، بلکه وجوب تمرین‌های نظامی و دستیابی به صنایع نوی دفاعی که جنبة بازدارندگی دارد، همگی داخل در سنّت و از بدعت بیرون هستند؛ زیرا هرچند این گونه نوآوری‌های ویژه در کتاب و سنّت وارد نشده، امّا ضابطة کلّی که در کتاب خدا هست، گواه بر مشروعیّت این گونه نوآوری‌هاست (ر.ک؛ سبحانی، 1388: 82ـ83)، آنجا که می‌فرماید:﴿وَأَعِدُّواْ لَهُم مَّا اسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّةٍ وَمِن رِّبَاطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدْوَّ اللّهِ وَعَدُوَّکُمْ: هر نیرویى در قدرت دارید، براى مقابله با آنها [= دشمنان‏] آماده سازید و (نیز) اسب‌هاى ورزیده (براى میدان نبرد)، تا به‌وسیلة آن، دشمن خدا و دشمن خویش را بترسانید!﴾ (الأنفال/ 60).

دو نوع تقسیم بندی مشهور برای بدعت است که در اینجا به آنها پرداخته می‌شود.

الف) تقسیم بدعت بر اساس احکام پنجگانه

بدعت را می‌توان بر اساس احکام پنجگانة فقهی تقسیم کرد. در میان دانشمندان شیعه، شهید اوّل این تقسیم را پذیرفته است و می‌گوید: «امور نوظهور پس از رحلت پیامبر به پنج بخش تقسیم می‌شوند: 1ـ واجب؛ مانند گردآوری قرآن و سنّت پیامبر. 2ـ حرام؛ مانند شستن پاها در وضو، مسح بر غیر پا و برگزاری نوافل با جماعت. 3ـ مستحب؛ چیزی که ادلّة مستحبّات را در بر می‌گیرد؛ مانند ساختن مدارس. 4ـ مکروه؛ چیزی که ادلّة مکروهات را شامل می‌شود؛ مانند کم کردن تسبیحات حضرت زهرا(س). 5ـ مباح؛ چیزی که داخل ادلّة مباحات می‌باشد؛ مانند الک کردن آرد؛ زیرا رفاه در زندگی امری مباح است (ر.ک؛ العاملی، بی‌تا، ج2: 144). تقسیم بدعت بر اساس خمسة فقهی، باطل است؛ زیرا بدعت فقط بر چیزی می‌گویند که حرام باشد، چنان‌که رسول خدا می‌فرماید: «وَ کُلُّ بِدعَةٍ ضَلاَلَةٌ وَ کُلُّ ضَلاَلَةٍ سَبِیلُهَا النَّارُ» (مجلسی، 1385، ج 2: 303).

ب) تقسیم بدعت به حسنه و سیّئه

برخی بدعت را به دو گونة پسندیده و ناپسند تقسیم کرده‌اند. ریشة این تقسیم از گفتار خلیفة دوم است؛ زیرا نماز تراویح قبلاً به صورت انفرادی خوانده می‌شد و بعداً به پیشنهاد او به صورت جماعت انجام شد و او وقتی مشاهده کرد که همگان پشت سر یک امام نماز تراویح را انجام می‌دهند، چنین گفت: «نِعمَ البِدعَةُ هَذِه: این بدعت نیکویی است» (سبحانی، 1386: 278).

قول به حسن برخی از بدعت‌ها، با ادلّة شرعی وارد شده در مذمّت همة بدعت‌ها منافات دارد؛ زیرا روایاتی که بدعت را مذمّت می‌کنند، مطلق و عام هستند و با اینکه زیاد و متنوّع هم هستند، امّا هیچ گونه استثنایی ندارند و در آن روایات، چیزی که مقتضی نیک بودن و مقبولیّت برخی از آنها نزد خداوند باشد، وارد نشده است و روایتی بدین صورت نیامده است که «هر بدعتی گمراهی است به جز فلان و فلان. حتّی چیزی به این معنا هم نیامده است و اگر در موارد بدعت، مطلب جدیدی در باب نیکو و شرعی بودن بدعت بود، باید در کتاب و سنّت ذکر می‌شد، ولی چیزی که منطوق و یا مفهوم آن بر این امر دلالت کند، وجود ندارد. پس این دلالت دارد که ادلّة مذمّت بدعت همگی به همراه هم چنین بیان می‌دارند که از مقتضای قاعدة کلّی مذمّت بدعت، ممکن نیست که یکی از افراد خارج شود» (شاطبی،1420ق.، ج 1: 116ـ117).

ادّعای نیکو بودن بعضی از بدعت‌ها به معنای متّهم کردن دین به نقص و کامل نبودن است و اعتقاد به بدعت نیکو، دین را فاسد می‌کند و فرصتی برای کسانی ایجاد می‌کند که دین را بازیچه‌ای بیش نمی‌دانند. در نتیجه، هرکس هرچه را که بخواهد، زیر پوشش بدعت نیکو انجام می‌دهد و در آن هنگام هوای نفس مردم، عقل‌ها و ذوق‌های آنان در امور شرعی حاکم می‌شود و این برای گمراهی آشکار و گناه مردم کافی است (ر.ک؛ طبسی، 1358: 86).

چیزی که می‌تواند محور این تقسیم باشد، بدعت لغوی است؛ زیرا کارهای نو در طول زندگی، یا آداب و عادات نو، گاهی به سود مردم تمام می‌شود و گاهی به ضرر آنان. اینجاست که می‌توان آن را زیبا و نازیبا خواند؛ مثلاً نخستین کاری که پس از رحلت رسول خدا در زندگی صحابه پدید آمد، غربال کردن آرد و جداکردن پوستة گندم از آن بود که نوعی رفاه‌طلبی نسبت به زندگی سخت عرب‌های آن زمان به حساب می‌آمد. از این نظر، می‌توان آن را بدعت حسنه توصیف کرد. از این بیان روشن می‌شود که مقصود از حدیث معروف «مَن سَنَّ فِی الإِسلاَمِ سُنَّةً حَسَنَةً فَعَمِلَ بِهَا بِعِدَّةٍ کُتِبَ لَهُ مِثلُ اَجرَ مَن عَمِلَ بِهَا وَ لاَیَنقُصُ مِن أُجُورِهِم شَیءٌ وَ مَن سَنَّ سُنَّةً سَیِّئَةً فَعَمِلَ بِهَا بِعِدَّةٍ کُتِبَ لَهُ مِثلُ وِزرٍ مَن عَمِلَ بِهَا» و مقصود از سنّت حقّه، آن کارهای مباحی است که برخی آن را رواج داده‌اند؛ مانند ایجاد مدارس، کتابخانه‌ها و دیگر امور فرهنگی (ر.ک؛ سبحانی، 1388: 87ـ88). از اینجا تفاوت بدعت و نوآوری مشخّص می‌شود. بدعت هرگاه چیزی را که جزو دین نیست، در دین وارد کنیم و آن را به عنوان دستور الهی بشمریم، بدعت گذاشته‌ایم و این به دو گونه انجام می‌شود، واجبی را حرام و حرامی را واجب، ممنوعی را مباح و مباحی را ممنوع سازیم. امّا نوآوری در امور صددرصد عرفی که هیچ ارتباطی به مسائل شرع ندارد؛ مانند نوآوری‌های مربوط به صنایع، اختراع‌ها و علوم طبیعی که در زمان حیات و عصر پیامبر اسلام و دیگر پیشوایان معصوم نیز بوده است (ر.ک؛ مکارم شیرازی، 1386: 117).

3ـ مصادیق بدعت

مصادیقی از بدعت که در قرآن بدان اشاره شده است، عبارتند از:

3ـ1) دین‌سازی

یکی از مصادیق بدعت، نسبت دادن چیزی از طرف و ناحیة انسان به خداوند است. خداوند در آیة 79 سورة بقره می‌فرماید: ﴿فَوَیْلٌ لِّلَّذِینَ یَکْتُبُونَ الْکِتَابَ بِأَیْدِیهِمْ ثُمَّ یَقُولُونَ هَذَا مِنْ عِندِ اللّهِ...: پس واى بر آنها که نوشته‏اى با دست خود مى‏نویسند، سپس مى‏گویند: این از سوی خداست...﴾.

3ـ2) تحریم حلال

خداوند در آیة 87 سورة مائده می‌فرماید: ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَ تُحَرِّمُواْ طَیِّبَاتِ مَا أَحَلَّ اللّهُ لَکُمْ وَلاَ تَعْتَدُواْ إِنَّ اللّهَ لاَ یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ: اى کسانى که ایمان آورده‏اید! چیزهاى پاکیزه را که خداوند براى شما حلال کرده است، حرام نکنید و از حد تجاوز ننمایید؛ زیرا خداوند متجاوزان را دوست نمى‏دارد﴾.

در این آیه، خداوند از حرام دانستن غذاهای حلال، آشامیدنی‌های گوارا و هر گونه عمل مباح که مناسب با طبع است، اکیداً منع نموده است و ذکر کلمة ﴿مَا أَحَلَّ اللهُ لَکُم﴾، بیان علّت منع است (ر.ک؛ زحیلی، 1422ق.، ج 1: 490).

خداوند برای هر چیزی حدّی قرار داده است که نباید از آن تجاوزکرد؛ مثلاً محرّمات را بیان فرموده است که نباید نزدیک رفت و امّا چیزهایی که حلال کرده، نباید حرام کرد. بنده باید تسلیم امر مولی باشد، خودتی از خود نشان ندهد. هر چه گفته «بکن»، بکند و هرچه گفته «نکن»، نکند. واجب را واجب داند، حرام را حرام، مستحب را مستحب، مکروه را مکروه، مباح را مباح، حلال را حلال، به همین نحوی که تحلیل حرام نباید کرد، تحریم حلال هم جایز نیست (ر.ک؛ طیّب، 1378، ج 4: 454).

خداوند در آیة 103 سورة مائده در این باره می‌فرماید: ﴿مَا جَعَلَ اللّهُ مِن بَحِیرَةٍ وَلاَ سَآئِبَةٍ وَلاَ وَصِیلَةٍ وَلاَ حَامٍ وَلَکِنَّ الَّذِینَ کَفَرُواْ یَفْتَرُونَ عَلَى اللّهِ الْکَذِبَ وَأَکْثَرُهُمْ لاَ یَعْقِلُونَ: خداوند هیچ ‏گونه «بحیره»، «سائبه»، «وصیله» و «حام» قرار نداده است [اشاره به چهار نوع از حیوانات اهلى است که در زمان جاهلیّت، استفاده از آنها را به عللى حرام مى‏دانستند و در اسلام این بدعت ممنوع شد]، ولى کسانى که کافر شدند، بر خدا دروغ مى‏بندند؛ و بیشتر آنها نمى‏فهمند!﴾.

3ـ3) تقسیم دین به شاخه‌ها و فرقه‌های مختلف

خداوند در آیة 159 سورة انعام می‌فرماید: ﴿إِنَّ الَّذِینَ فَرَّقُواْ دِینَهُمْ وَکَانُواْ شِیَعًا لَّسْتَ مِنْهُمْ فِی شَیْءٍ إِنَّمَا أَمْرُهُمْ إِلَى اللّهِ ثُمَّ یُنَبِّئُهُم بِمَا کَانُواْ یَفْعَلُونَ: کسانى که آیین خود را پراکنده ساختند و به دسته‏هاى گوناگون (و مذاهب مختلف) تقسیم شدند، تو هیچ گونه رابطه‏اى با آنها ندارى! سر و کار آنها تنها با خداست. سپس خدا آنها را از آنچه انجام مى‏دادند، باخبر مى‏کند﴾. محتوای آیه یک حکم عمومی دربارة تمام افراد تفرقه‌انداز است که با ایجاد انواع بدعت‌ها، بذر نفاق و اختلاف میان بندگان خدا می‌پاشند، اعمّ از آنها که در امّت‌های پیشین بودند یا اینها که در این امّت هستند.

اسلام آیین وحدت و یگانگی است و از هر گونه نفاق، تفرقه و پراکندگی بیزار است. توحید نه تنها یکی از اصول اسلام است، بلکه تمام اصول و فروع اسلام و همة برنامه‌های آن بر محور توحید دور می‌زند. در واقع، توحید روحی است در کالبد همة تعلیمات اسلام و نیز جانی است که در پیکر اسلام دمیده شده است. در روایات اهل بیت و اهل تسنّن نقل شده که این آیه اشاره به گمراهان و تفرقه‌اندازان و بدعت‌گذاران این امّت است (ر.ک؛ رازی، 1408ق.، ج 15: 261).

3ـ4) شرک

هیچ مسلمانی حق ندارد اطاعت بی‌قید و شرط انسانی را بپذیرد؛ زیرا این کار مساوی است با پرستش او. همة اطاعت‌ها باید در چارچوب اطاعت خدا درآید و پیروی از دستور انسانی تا آنجا مجاز است که با قوانین خدا مخالفت نداشته باشد، حال این انسان هر کس و هر مقامی می‌خواهد باشد. خداوند در آیة 31 سورة توبه می‌فرماید: ﴿اتَّخَذُواْ أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِّن دُونِ اللّهِ وَالْمَسِیحَ ابْنَ مَرْیَمَ وَمَا أُمِرُواْ إِلاَّ لِیَعْبُدُواْ إِلَهًا وَاحِدًا لاَّ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ سُبْحَانَهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ: (آنها) دانشمندان و راهبان خویش را معبودهایى در برابر خدا قرار دادند و (نیز) مسیح فرزند مریم را، در حالى که دستور نداشتند جز خداوند یکتایى را بپرستند که معبودى جز او نیست؛ او پاک و منزّه است از آنچه همتایش قرار مى‏دهند﴾.

قانون‌گذاری مخصوص خداست و هیچ کس جز او حق ندارد چیزی را برای مردم حلال و حرام کند و قانونی بگذارد. تنها کاری که انسان‌ها می‌توانند انجام دهند، کشف قانون‌های پروردگار و تطبیق آن بر مصادیق مورد نیاز است. بنابراین، اگر کسی اقدام به قانون‌گذاری ضدّ قوانین الهی کند و کسی آن را به رسمیّت بشناسد و بدون چون و چرا بپذیرد، مقام خدا را برای غیر، قائل شده است (ر.ک؛ شاذلی، 1412ق.، ج 3: 1642) و این یک نوع شرک عملی و بُت‌پرستی و به تعبیر دیگر، پرستش غیر خداست. از قرائن چنین بر می‌آید که یهود و نصاری برای پیشوایان خود چنین اختیاری قائل بودند که گاهی قوانین الهی را به صلاح خود تغییر دهند.

هیچ قانونی در برابر قانون الهی رسمیّت ندارد و اصولاً حقّ قانون‌گذاری مخصوص خداست. خالق، مالک و مدبّر عالم هستی تنها اوست و به همین دلیل، حقّ قانون‌گذاری نیز مخصوص ذات پاک اوست و هیچ کس بدون اذن او نمی‌تواند در قلمرو تشریع او دخالت کند. بنابراین، در برابر تشریع او هر چه باشد، باطل است (ر.ک؛ کرمی حویزی، 1402ق.، ج 7: 133).

4ـ عوامل پیدایش بدعت

عواملی که باعث به وجود آمدن بدعت می‌شود، عبارت است از:

4ـ1) جهل و نادانی مردم

خداوند در آیة 103 سورة مائده می‌فرماید: ﴿مَا جَعَلَ اللّهُ مِن بَحِیرَةٍ وَلاَ سَآئِبَةٍ وَلاَ وَصِیلَةٍ وَلاَ حَامٍ وَلَکِنَّ الَّذِینَ کَفَرُواْ یَفْتَرُونَ عَلَى اللّهِ الْکَذِبَ وَأَکْثَرُهُمْ لاَ یَعْقِلُونَ: خداوند هیچ‏ گونه «بحیره»، «سائبه» و «وصیله» و «حام» قرار نداده است، ولى کسانى که کافر شدند، بر خدا دروغ مى‏بندند؛ و بیشتر آنها نمى‏فهمند!﴾.

بیشتر کسانی که این احکام (جعلی) را به خدا نسبت می‌دهند، نمی‌دانند که این عمل آنان افتراست. اکثر آنها در این باره کمترین فکر و اندیشه‌ای نمی‌کردند و عقل خود را به کار نمی‌گرفتند (ر.ک؛ ثقفی همدانی، 1398ق.، ج 2: 281).

4ـ2) پیروی از هوی و هوس، خودپرستی و بهره‌مندی از مال دنیا

خداوند در آیة 79 سورة بقره می‌فرماید: ﴿فَوَیْلٌ لِّلَّذِینَ یَکْتُبُونَ الْکِتَابَ بِأَیْدِیهِمْ ثُمَّ یَقُولُونَ هَذَا مِنْ عِندِ اللّهِ لِیَشْتَرُواْ بِهِ ثَمَناً قَلِیلاً فَوَیْلٌ لَّهُم مِّمَّا کَتَبَتْ أَیْدِیهِمْ وَوَیْلٌ لَّهُمْ مِّمَّا یَکْسِبُونَ: پس واى بر آنها که نوشته‏اى با دست خود مى‏نویسند، سپس مى‏گویند: این از سوی خداست تا آن را به بهاى کمى بفروشند. پس واى بر آنها از آنچه با دست خود نوشتند و واى بر آنان از آنچه از این راه به دست مى‏آورند!﴾.

آورده‌اند که علمای یهود مرسومی داشتند که هر سال از یهودیان می‌گرفتند. هنگامی که رسول(ص) مبعوث گشت، ایشان دانستند که او پیغمبر آخرالزّمان است و چون صفت او را موافق آن چیزی یافتند که در تورات بود، ترسیدند که اگر افشای این معنی کنند، یهودیان میل به دین اسلام کنند و مرسوم مقرّر را از ایشان مسدود سازند. پس آن را تحریف کردند (ر.ک؛ کاشانی، 1336، ج 1: 222).

4ـ3) کینه‌توزی و تعصّب

سرچشمة اختلاف‌ها و کشمکش‌های مذهبی، معمولاً از جهل و بی‌خبری نیست، بلکه بیشتر به دلیل بغی، ظلم و انحراف از حقّ و اعمال نظرهای شخصی است. اگر مردم، به‌ویژه طبقة دانشمندان تعصّب، کینه‌توزی، تنگ‌نظری‌ها، منافع شخصی و تجاوز از حدود و حقوق خود را کنار بگذارند و یا واقع‌بینی و روح عدالت‌خواهی احکام خدا را بررسی نمایند، جادّة حق بسیار روشن خواهد بود و اختلاف‌ها به سرعت حل می‌شود. خداوند در آیة 19 آل‌عمران می‌فرماید: ﴿إِنَّ الدِّینَ عِندَ اللّهِ الإِسْلاَمُ وَمَا اخْتَلَفَ الَّذِینَ أُوْتُواْ الْکِتَابَ إِلاَّ مِن بَعْدِ مَا جَاءهُمُ الْعِلْمُ بَغْیًا بَیْنَهُمْ وَمَن یَکْفُرْ بِآیَاتِ اللّهِ فَإِنَّ اللّهِ سَرِیعُ الْحِسَابِ: دین نزد خدا، اسلام (و تسلیم بودن در برابر حقّ) است و کسانى که کتاب آسمانى به آنان داده شد، اختلافى (در آن) ایجاد نکردند، مگر بعد از آگاهى و علم، آن‌ هم به سبب ظلم و ستم در میان خود و هر کس به آیات خدا کفر ورزد، (خدا به حساب او مى‏رسد؛ زیرا) خداوند سریع‌الحساب است﴾.

4ـ4) تقلید کورکورانه

بزرگترین بدبختی انسان در عالم سیاست و دین، تقلید کورکورانه از صاحبان قدرت و شهرت است. خداوند در آیة 36 سورة اسراء می‌فرماید: ﴿وَلاَ تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ کُلُّ أُولئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْؤُولاً: از آنچه به آن آگاهى ندارى، پیروى مکن، چراکه گوش، چشم و دل، همه مسئول هستند﴾.

این آیه از پیروی و متابعت هر چیزی که بدان علم و یقین نداریم، نهی می‌کند و چون مطلق و بدون قید و شرط است، پیروی و اعتقاد غیرعلمی و نیز عمل غیرعلمی را شامل می‌گردد و معنای آن چنین می‌شود که به چیزی که علم به صحّت آن نداری، معتقد مشو و چیزی را که نمی‌دانی، مگو و کاری را که علم بدان نداری، مکن؛ زیرا همة اینها پیروی از غیرعلم است؛ پیروی نکردن از چیزی که بدان علم نداریم و نیز پیروی از علم در حقیقت، حکمی است که فطرت خود بشر آن را امضاء می‌کند (ر.ک؛ طباطبائی، 1374، ج 13: 126).

4ـ5) تقدّس جاهلانه

افراد عالم و آگاه از حدود دین، به‌ویژه عبادات، میانه‌روی را در امور عبادی و زندگی رعایت می‌کنند و از حدودی که خدا معیّن فرموده است، پا فراتر نمی‌نهند، امّا افراد ناآزموده و ناآگاه گاهی زیاده‌روی در عبادت را پیشة خود می‌سازند و تصوّر می‌کنند که با این کار به خدا تقرّب می‌جویند. مؤمن واقعی کسی است که بر خدا و رسول او پیشی نگیرد. خداوند می‌فرماید:﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ وَرَسُولِهِ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ: اى کسانى که ایمان آورده‏اید! چیزى را بر خدا و رسول او مقدّم نشمرید (و پیشى مگیرید)، و تقواى الهى پیشه کنید که خداوند شنوا و داناست!﴾ (الحجرات/ 1).

5ـ آثار و نتایج بدعت

در بررسی آیات بدعت، دو دسته آثار و نتایج مشهود است که در ذیل آمده است:

5ـ1) آثار و نتایج فردی بدعت

برخی آثار و نتایج فردی بدعت عبارت است از:

5ـ1ـ1) خسران و زیان دیدن شخص بدعت‌گذار

خداوند در سورة کهف می‌فرماید: ﴿قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمَالاً الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَهُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعًا: بگو: آیا به شما خبر دهیم که زیانکارترین (مردم) در کارها چه کسانى هستند؟ * آنها که تلاش‌هایشان در زندگى دنیا گم (و نابود) شده است، با این حال، مى‏پندارند کار نیک انجام مى‏دهند!﴾ (الکهف/ 103ـ104).

زیان واقعی و خسران مضاعف آنجاست که انسان سرمایه‌های مادّی و معنوی خویش را در یک مسیر غلط و انحرافی از دست دهد و گمان کند کار خوبی کرده است.

5ـ1ـ2) عذاب دردناک

خداوند در سورة شوری می‌فرماید: ﴿أَمْ لَهُمْ شُرَکَاء شَرَعُوا لَهُم مِّنَ الدِّینِ مَا لَمْ یَأْذَن بِهِ اللَّهُ وَلَوْلَا کَلِمَةُ الْفَصْلِ لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ وَإِنَّ الظَّالِمِینَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ: آیا معبودانى دارند که بى‏اذن خداوند آیینى براى آنها ساخته‏اند؟! اگر مهلت معیّنى براى آنها نبود، در میانشان داورى مى‏شد (و دستور عذاب صادر مى‏گشت) و براى ظالمان عذاب دردناکى است!﴾ (الشّوری/21).

چون خدا شریکی ندارد تا در مقابل دین تشریع شدة خدا و بدون اذن او دینی تشریع کند. پس هیچ دینی نیست، مگر دین خدا و در آخرت هیچ رزق حسنی نیست، مگر برای کسی که به دین خدا ایمان آورده، بر طبق آن عمل کرده باشد.

جملة ﴿إِنَّ الظَّالِمِینَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ﴾ تهدیدی برای کفّار است به دلیل ظلمی که کردند و نیز اشاره است به اینکه از قلم خدا نمی‌افتند و از عذاب او رهایی ندارند. حال اگر بین آنها قضاء نراند و آنها را در دنیا عذاب نکند، در آخرت عذابی دردناک خواهند داشت (ر.ک؛ طباطبائی، 1374، ج 18: 59).

5ـ2) آثار اجتماعی بدعت

آثار اجتماعی بدعت عبارتند از:

5ـ2ـ1) دور ساختن مردم از دین

خداوند در سورة مائده می‌فرماید: ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَ تُحَرِّمُواْ طَیِّبَاتِ مَا أَحَلَّ اللّهُ لَکُمْ وَلاَ تَعْتَدُواْ إِنَّ اللّهَ لاَ یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ: اى کسانى که ایمان آورده‏اید! چیزهاى پاکیزه را که خداوند براى شما حلال کرده است، حرام نکنید و از حد تجاوز ننمایید؛ زیرا خداوند متجاوزان را دوست نمى‏دارد﴾ (المائده/ 87).

بعضی از مقدّس‌مآبان و مدّعیان تبلیغ دین، به نام دین با همه چیز به جنگ برمی‌خیزند، شعارشان این است: اگر می‌خواهی دین داشته باشی، پشت پا بزن به همه چیز، گرد مال و ثروت نگرد، ترک حیثیّت و مقام کن، زن و فرزند را رها کن، از علم بگریز که حجاب اکبر است و مایة گمراهی است، شاد مباش و شادی نکن، از خلق بگریز و به انزوا پناه ببر و امثال اینها. بنابراین، اگر کسی بخواهد به غریزة دینی خود پاسخ مثبت بدهد، باید با همه چیز در حال جنگ باشد. بدیهی است وقتی مفهوم زهد، ترک وسایل و معاش و ترک موقعیّت اجتماعی و انزوا و اعراض از انسان‌های دیگر باشد، وقتی که غریزة جنسی پلید شناخته شود و منزّه‌ترین افراد کسی باشد که در همة عمر مجرّد زیسته است، وقتی که علم دشمن دین معرّفی شود و علما و دانشمندان به نام دین در آتش افکنده شوند و یا سرهایشان زیر گیوتین برود، مسلّماً و قطعاً مردم به دین بدبین خواهند شد (ر.ک؛ مطهّری، بی‌تا، ج 3: 405).

6ـ روش‌های مواجهه با بدعت

آنچه در بحث بدعت مهمّ است، این است که چگونه با آن روبه‌رو شویم. برخی از روش‌های مواجهه با بدعت عبارتند از:

6ـ1) آگاه ساختن مردم از حقیقت

در موقع ظهور بدعت، بر عالم واجب است که آن را رد نماید. حضرت محمّد(ص) می‌فرماید: «إِذَا ظَهَرُ البِدَعُ فِی أُمَّتِی فَلیُظهِرِ العَالِمُ عِلْمَهُ فإِنْ لَمْ یَفعَل فَعَلَیهِ لَعْنَةُ اللهِ» (محمّدی ری‌شهری، بی‌تا، ج 1: 499).

6ـ2) جلوگیری از تقلید کورکورانه (پیروی از علم و دوری از شکّ و گمان)

خداوند در سورة اسراء در این باب می‌فرماید: ﴿وَلاَ تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ کُلُّ أُولئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْؤُولاً: از آنچه به آن آگاهى ندارى، پیروى مکن، چراکه گوش، چشم و دل، همه مسؤول هستند﴾ (الإسراء/ 36).

انسانی که سلامت فطرت را از دست نداده است و در اعتقاد خود پیرو آن چیزی است که آن را حقّ و واقع در خارج می‌یابد و در عمل خود هم آن عملی را انجام می‌دهد که خود را در تشخیص آن مُحقّ و مصیب می‌بیند، چیزی که هست، در آنچه که خودش قادر بر تحصیل علم هست، علم خود را پیروی می‌کند و در آنچه که خود قادر نیست، مانند پاره‌ای از فروع اعتقادی نسبت به بعضی از مردم و غالب مردم از اهل خبرة آن مسائل تقلید می‌کند، آری، همان فطرت سالم او را به تقلید از علم عالم و متخصّص آن فن وامی‌دارد و علم آن عالم را علم خود می‌داند و پیروی از او را در حقیقت پیروی از علم خود می‌شمارد (ر.ک؛ طباطبائی، 1374، ج 13: 127).

6ـ3) برائت از بدعت‌گذاران

بنا بر دستور پیشوایان دین، باید با اهل بدعت همانند ظالمان، بلکه بدتر از آنها برخورد کرد و در برابرشان به صورت جدّی موضع گرفت، به‌ویژه اندیشمندان و صاحب‌نظران بیش از دیگران باید با این افراد مبارزه کنند و از راه‌های مختلف عملی و اجتماعی آنها را به انزوا بکشند؛ از جمله:

الف) تغییر چهره

ظاهر نمودار باطن است و رضایت قلبی در چهره ظاهر می‌شود. باید با اهل بدعت با چهرة گرفته و عبوس برخورد شود، برخلاف اهل ایمان که با آنها با چهرة باز و خوشرویی باید برخورد نمود. پیامبر اسلام(ص) می‌فرماید: «إِذَا رَأَیتُم صَاحِبَ بِدعَةٍ فَاکفِرُوا فِی وَجهِهِ: هرگاه بدعت‌گذاری را دیدید، به او رو ترش کنید» (المتّقی الهندی، بی‌تا، ج 1: 388).

ب) تهدید

تهدید راه دیگر تبرّی است. در صورت امکان و به مقتضای زمان باید اهل بدعت را مرعوب ساخت. پیامبر اسلام(ص) می‌فرماید: «هر کسی که بدعت‌گذاری را مرعوب سازد، خداوند قلب او را از آرامش و ایمان آکنده می‌سازد» (محمّدی ری‌شهری، ج 1: 524 و پاینده، 1385: 124).

مقصود این است که خداوند در مقابل تهدید و ارعاب شخص، به او آرامش قلبی می‌دهد، به حدّی که از پیامدهای ناشی از تهدیدهای او نمی‌ترسد.

ج) افشاگری

پرده برداشتن از چهرة کریه بدعت‌گذاران و لعن آنان، سومین راه برائت است. از آنجا که بدعت در دین، یک پدیدة فکری است، باید آن را با سلاح فکر دفع کرد؛ یعنی نقاط ضعف اندیشة بدعت‌گذار را تبیین کرد و اهداف او را فاش ساخت تا مدار و محور انحراف‌های فکری قرار نگیرد و عدّه‌ای را به دور خود جمع نکند و از راه مستقیم منحرف نسازد (ر.ک؛ وفا، بی‌تا: 61).

6ـ4) پی‌ریزی نظام امر به معروف و نهی از منکر

خداوند در سورة آل‌عمران می‌فرماید: ﴿وَلْتَکُن مِّنکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ وَیَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنکَرِ وَأُوْلَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ: باید از میان شما، جمعى دعوت به نیکى و امر به معروف و نهى از منکر کنند؛ و آنها همان رستگارانند﴾ (آل‌عمران/ 104).

هرگاه بدعت، از گناه کبیره باشد، بر حکومت اسلامی لازم است سازمانی را پدید آورد که این دو فریضة الهی را بر عهده گیرد (ر.ک؛ طیّب، 1378، ج 4: 454).

نتیجه‌گیری

خداوند متعال دین خود را کامل و بی‌هیچ گونه کاستی به آدمیان هدیّه فرموده است و جایی برای افزودن یا کاستن و اظهار نظر دیگران در آن نگذاشته و اعلام فرموده است که دین خالص تنها از آنِ خداست و تنها همان را می‌پذیرد: ﴿أَلَا لِلَّهِ الدِّینُ الْخَالِصُ(الزّمر/3). با وجود این، همواره کسانی بوده‌اند که آگاهانه یا ناآگاهانه آنچه را در دین نبوده است، به آن نسبت داده‌اند و در دین بدعت گذاشته‌اند.

حقیقت بدعت را سه مطلب تشکیل می‌دهد: 1ـ دستکاری در امور دینی، اعمّ از اصول و فروع با افزودن و کاستن. 2ـ گستردن آن در میان مردم. 3ـ نبود دلیل خاص یا عام بر کاری که به دین نسبت داده شده است. از این بیان روشن می‌شود که هر گونه نوآوری که در آن، این عناصر سه‌گانه وجود داشته باشد، بدعت می‌باشد و در صورت نبود یک یا همگی، از قلمرو بدعت خارج است. همچنین تقسیم بدعت بر اساس احکام پنجگانه (واجب، حرام، مستحب، مکروه و مباح) باطل است؛ زیرا بدعت در شرع جز یک حکم نمی‌تواند داشته باشد و آن حرمت است؛ زیرا بدعت در شرع، دستکاری در امور دین است و آن در اختیار خداوند است. در باب تقسیم بدعت به حسنه و سیّئه نیز همین گونه است. از آنجا که بدعت یعنی امری در تضاد با شارع، یعنی کنار نهادن شرع و هر چیزی که این طور باشد، محال است که به حسن و قبیح تقسیم شود. ادّعای نیکو بودن بعضی بدعت‌ها به معنای متّهم کردن دین به نقض و کامل نبودن است و اعتقاد به آن دین را فاسد می‌کند و فرصتی برای کسانی ایجاد می‌کند که دین را بازیچه‌ای بیش نمی‌دانند. در نتیجه، هر کس هر چه بخواهد، زیر پوشش بدعت نیکو انجام می‌دهد. نمونه‌هایی از بدعت که در قرآن ذکر شده است، عبارتند از: 1ـ دین‌سازی. 2ـ کتمان کردن حقیقت. 3ـ تحریف کلام خداوند. 4ـ افترا بستن به خداوند. 5ـ غلو. 6ـ تحریم حلال. 7ـ تقسیم دین به شاخه‌های مختلف. 8ـ شرک. خداوند در آیات متعدّد به این نمونه‌ها اشاره کرده است.

عواملی که باعث به وجود آمدن بدعت می‌شود، عبارتند از: 1ـ جهل و نادانی مردم. 2ـ پیروی از هوی و هوس. 3ـ از روی علم و آگاهی. 4ـ تقلید کورکورانه. 5ـ تقدّس جاهلانه. برای مواجهه با بدعت‌ها، اوّلین گام، آگاه کردن مردم از حقیقت است، دومین گام، جلوگیری از تقلید کورکورانه و سومین گام، برائت از بدعت‌گذاران است تا آنان متوجّه اعمال زشت خود شوند و مردم از پیروی از آنان دست بکشند. پی‌ریزی نظام امر به معروف و نهی از منکر نیز کمک خواهد کرد که بدعت‌ها شناخته و جلوی اجرای آن در جامعه گرفته شود.

مراجع

منابع و مآخذ

قرآن کریم.

ابوالفتوح رازی، حسین بن علی. (1408ق.). روض الجنان فی تفسیر القرآن. مشهد: بنیاد پژوهش‌های اسلامی آستان قدس رضوی.

بغدادی، علاءالدّین علیّ بن محمّد. (1415ق.). لباب التّأویل فی معانی التّنزیل. بیروت: دارالکتب العلمیّة.

البیاتی، جعفر. (1387). البدعة. مشهد: انتشارات آستان قدس رضوی.

پاینده، ابوالقاسم. (1385). پیام رسول؛ ترجمه‌ای دیگر از نهج‌الفصاحه. قم: طلوع مهر.

ثقفی تهرانی، محمّد. (1398ق.). تفسیر روان جاوید. تهران: انتشارات برهان.

حسینی شاه عبدالعظیمی، حسین بن احمد. (1363). تفسیر اثنی عشری. تهران: انتشارات میقات.

راغب اصفهانی، حسین بن محمّد. (1412ق.). المفردات فی غریب القرآن. دمشق: دارالعلم.

رضوانی، علی‌اصغر. (1384). شیعه‌شناسی و پاسخ به شبهات. تهران: نشر مشعر.

زحیلی، وهبة ‌بن‌مصطفی. (1422ق.). تفسیر الوسط. دمشق: دار الفکر.

سبحانی، جعفر. (1386). سیمای عقاید شیعه. تهران: نشر مشعر.

سبزواری نجفی. محمّد. (1406ق.). الجدید فی تفسیر القرآن. بیروت: دارالتّعارف للمطبوعات.

ـــــــــــــــــــــ . (1419ق.). إرشاد الأذهان الی تفسیر القرآن. بیروت: دارالتّعارف للمطبوعات.

شاذلی، سیّد قطب. (1412ق.). فی ظلال القرآن. بیروت: دار الشّروق.

شاطبی، ابواسحاق. (1420ق.). الإعتصام. بیروت: دارالمعرفة.

الشّریف المرتضی، علیّ بن الحسین. (1405ق.). الرّسائل. قم: دارالقرآن.

طباطبائی، سیّد محمّدحسین. (1374). المیزان فی‌تفسیر القرآن. ترجمة سیّد محمّدباقر موسوی همدانی. قم: دفتر انتشارات جامعة مدرّسین حوزة علمیّة قم.

طبرسی، فضل بن حسن. (1360). مجمع‌البیان فی تفسیر القرآن. تهران: انتشارات فراهانی.

طبسی، نجم‌الدّین. (1358). نماز تراویح سنّت یا بدعت. قم: دلیل ما.

طریحی، فخرالدّین. (1375). مجمع البحرین. تهران: کتابفروشی مرتضوی.

طیّب، سیّد عبدالحسین. (1378). اطیب البیان فی تفسیر القرآن. تهران: انتشارات اسلام.

العاملی، محمّدبن مکّی. الفوائد و القواعد. السیّد عبدالهادی الحکیم. قم: منشورات مکتبة المفید.

عسقلانی، احمدبن حجر. (بی‌تا). فتح الباری فی شرح صحیح البخاری. بیروت: دارالمعرفة.

فخر رازی، ابوعبدالله محمّد. (1420ق.). مفاتیح الغیب. بیروت: دار احیاء التّراث العربی.

فراهیدی، خلیل بن احمد. (1410ق.). العین. قم: انتشارات هجرت.

قرائتی، محسن. (1383). تفسیر نور. تهران: مرکز فرهنگی درس‌هایی از قرآن.

قرضاوی، یوسف. (1381). سنّت و بدعت. محمّدابراهیم ساعدی رودی. تایباد: انتشارات سنّت.

کاشانی، ملاّ فتح‌الله. (1336). منهج الصّادقین فی الزام المخالفین. تهران: کتابفروشی محمّدحسن علمی.

کرمی حویزی، محمّد. (1402ق.). التّفسیر لکتاب الله المنیر. قم: چاپخانة علمیّه.

المتّقی الهندی، علیّ بن حسام‌الدّین. (بی‌تا). کنز العمّال فی سنن الأقوال و الأفعال. بیروت: مؤسّسة الرّسالة.

مجلسی، محمّدباقر. (1385ق.). بحارالأنوار. تهران: دارالکتب الإسلامیّة.

محمّدی ری‌شهری، محمّد. (بی‌تا). حکمت‌نامة پیامبر اعظم صلّی الله علیه و آله و سلّم. تهران: دارالحدیث.

مدرّسی، سیّد محمّدتقی. (1377). تفسیر من هدی القرآن. قم: بنیاد پژوهش‌های اسلامی آستان قدس رضوی.

مصطفوی، حسن. (1380). تفسیر روشن. تهران: مرکز نشر کتاب.

مطهّری، مرتضی. (بی‌تا). مجموعه آثار. تهران: انتشارات صدرا.

مغنیه، محمّدجواد. (1424ق.). تفسیر الکاشف. تهران: دارالکتب الإسلامیّة.

مکارم شیرازی، ناصر. (1374). تفسیر نمونه. تهران: دارالکتب الإسلامیّة.

النّووی الدّمشقی، أبی‌زکریا یحیی بن شرف. (1411ق.). ریاض الصالحین. بیروت: دارالفکر.

نهج‌البلاغه. (1385). ترجمة محمّد دشتی. قم: مؤسّسة فرهنگی تحقیقاتی امیرالمؤمنین(ع).

النّیسابوری، مسلم‌بن ‌الحجّاج. (بی‌تا). صحیح مسلم. بیروت: دارالفکر.

وفا، جعفر. (بی‌تا). تولّی و تبرّی در قرآن. بی‌جا: مرکز تحقیقات فرهنگی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی.

بدعت (دیدگاه مذاهب فقهی)



هیچ‌ یک از مذاهب اسلامی در حرمت شدید بدعت تردید نکرده و حتی برخی اصل حرمت آن را ضروری دین دانسته‌اند. با این‌همه، چون ماهیت بدعت و احکام و ضوابط آن، به‌ درستی روشن نشده است، در طول تاریخ اسلام و به‌ عنوان مبارزه با آن، گاه راه افراط و گاه راه تفریط پیموده شده و مسلمانان بی‌گناه زیادی تکفیر و تفسیق شده و بسیاری نیز کشته شده‌اند. بدین ترتیب، حرمت بدعت که وضع آن در دین، برای حفظ کیان دین از انحرافات بود، به راهی برای نفوذ و توطئه‌ دشمنان اسلام مبدل گشت.
نگارنده در این تحقیق، بر آن است که مفهوم و ضوابط بدعت و نیز تفاوت آن با اصطلاحات مشابه از نظر مذاهب فقهی را روشن‌ نموده و احکام آن را به‌ صورت مقارن تبیین کند.
کلید واژگان: بدعت، البدعه، البدع، ابداع، تشریع، احداث.


بنابر آموزه‌های اسلامی، یکی از مراتب توحید، توحید در تقنین و تشریع است؛ یعنی وضع قانون مختص خداوند است و کسی بی‌اذن او حق قانون‌گذاری برای فرد یا جامعه را ندارد. هم‌چنین، کسی اجازه ندارد در قوانین الهی دخل و تصرف نماید. تصرف در قانون الهی، بدعت است و هیچ یک از مذاهب اسلامی در حرمت شدید بدعت و نسبت‌دادن چیزهایی که از دین نیست به دین، تردید نکرده‌اند.
اساساً، بدعت‌گذاری در دین، شرک در ربوبیت تشریعی خداوند و گناهی بسیار سنگین، و تهدیدکننده کیان و اصالت دین الهی است، و با توجه به خطری که برای دین و شریعت دارد، در کتب روایی، ابوابی بدان اختصاص یافته است. ازجمله در اصول کافی و وسائل الشیعه، بابی با عنوان «باب البدع و الرای و المقاییس» تنظیم شده است که در آن، احادیث و سخنان پیشوایان معصوم درباره بدعت و فرجام‌ خسارت‌بار آن گرد آمده است. هم‌چنین، فقهای ما در کتاب‌های فقهی خود درباره بدعت بحث کرده‌اند.
دلیل عمده حرمت نیز روایات مستفیض و بلکه متواتری است که شیعه و اهل سنت از پیامبر خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نقل کرده‌اند. از جمله این روایات، می توان به این روایت اشاره کرد که پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: «ایجاد هر امری که در دین سابقه نداشته [باشد] بدعت است و هر بدعتی گمراهی است و هر گمراهی در آتش است.» 
در روایتی در مسند ابن حنبل نیز چنین آمده است: «کل محدثه بدعه و کل بدعه ضلاله و کل ضلاله فی النار.»
با این‌که تمامی مذاهب اسلامی اصل بدعت را حرام می‌دانند، اما در مفهوم و حدود و ثغور آن اختلاف دارند. از این رو، در طول تاریخ اسلام و به عنوان مبارزه با بدعت، گاه راه افراط و گاه راه تفریط پیموده‌ شده و مسلمانان بی‌گناه زیادی تکفیر و تفسیق و گاه کشته شده‌اند. بدین ترتیب، حرمت بدعت که وضع آن برای‌ حفظ کیان دین از انحرافات بوده، به راهی برای نفوذ و توطئه‌ دشمنان اسلام مبدل گشت و در نتیجه، با حربه احیای دین و مبارزه با بدعت، بدعت‌های بی‌شماری در دین ایجاد گشت.
با این مقدمه، می توان نتیجه گرفت که برای پیرایش دین خدا از بدعت‌ها و نمایاندن چهره واقعی جریان‌های منحرف و گمراه‌کننده و همچنین، تفاهم بین مذاهب گوناگون اسلامی، پژوهش درباره مفهوم بدعت، معیارها و ضوابط و همچنین احکام و آثار آن، ضروری می نماید؛ چنان‌چه هدف از اصل تشریع حرمت بدعت، حفظ دین است.


حفظ دین از مهم ترین اهداف و مقاصد نزد شارع است. شارع مقدس برای حفظ دین، احکام و قوانین متعددی، از جمله حکم حرمت بدعت را جعل کرده است. مقاصد شریعت، غایاتی است که شارع بدانها شوق دارد و برای تحقق آن‌ها احکامی را وضع کرده است. معروف‌ترین بیان درباره تعداد و اقسام مقاصد شریعت، متعلق به محمد غزالی است. وی مصالح و مقاصد مورد نظر شارع را ازجهت قوت و اهمیت به سه قسم ضروری، حاجی و تحسینی تقسیم کرده و مقاصد ضروری را در پنج مورد بیان کرده است: حفظ دین، جان، عقل، نسل و مال. این بیان غزالی، نه‌تنها از سوی گروه گسترده‌ای از عالمان اهل سنت مورد تبعیت قرار گرفت؛ بلکه عالمان بزرگی از امامیه چون شهید اول، فاضل مقداد و میرزای قمی نیز از همین بیان بهره گرفته و به توضیح آن پرداخته‌اند. از زمان غزالی تاکنون، اصولیان اهداف ضروری شریعت را در این پنج مقصد دسته‌بندی کرده و به توضیح آن پرداخته‌اند، و راهکارهای شارع را برای حفظ این موارد بیان کرده‌اند؛ (البته بازنگری در شمار مقاصد پنج‌گانه مشهور مسئله‌ای است که نظر پژوهشگران معاصر‌اندیشه، مقاصدی به خود جلب کرده است و اجمالًا مقاصدی که علمای معاصر بر مقاصد پنج‌گانه مشهور افزوده‌اند، عبارت است از حفظ فطرت، نظام، مساوات، آزادی و عدالت، کرامت، حق، امنیت، وحدت، اخلاق، صلح و … که نیاز به بحث و بررسی دارد.) برای نمونه‌، شهید اول پس‌ از این‌ که غرض از تشریع را حفظ مقاصد پنج‌گانه یاد شده می‌داند، برای هر یک، نمونه‌ای آورده و درباره حفظ دین می‌گوید: «حفظ دین به وجوب جهاد و قتل مرتد است.» (الوسیله الرابعه: ما هو وصله الی حفظ المقاصد الخمسه، و هی: النّفس، و الدین، و العقل، و النسب، و المال، التی لم یات تشریع الا بحفظها، و هی (الضروریات الخمس). فحفظ النّفس بالقصاص، او الدیه، او الدفاع. و حفظ الدین بالجهاد، و قتل المرتد. و حفظ العقل بتحریم المسکرات و الحدّ علیها. و حفظ النسب بتحریم الزنا، و اتیان الذکران و البهائم، و تحریم القذف و الحد علی ذلک. و حفظ المال بتحریم الغصب، و السرقه، و الخیانه، و قطع الطریق و الحدّ و التعزیر علیها )
وجوب عبادات، لزوم ایمان به خدا و معاد، وجوب جهاد و قتل مرتدان و کفار از جمله مقرراتی است که به انگیزه حفظ دین صورت گرفته است؛ چنان‌چه موضوع مورد بحث یعنی حرمت بدعت نیز در وزان قتل مرتدان و برای حفظ دین تشریع شده است.


در اینجا به بررسی معنای واژه بدعت در لغت و در اصطلاح فقه پرداخته و آرای عالمان درباره معنای بدعت به بحث می گذاریم:

۴.۱ - تعریف لغوی

واژه بدعت از ماده «ب د ع» و در اصل، به‌ معنای ایجاد و انشای شی‌ء است به‌گونه‌ای که درگذشته سابقه نداشته باشد.  به تعبیر دیگر، بدعت به معنای کار نو و بی‌سابقه است. در برخی آیات قرآن نیز مشتقات بدعت در همین معنای لغوی به‌ کار رفته است. به عنوان نمونه، در آیه‌ای چنین آمده است: «بَدِیعُ السَّماواتِ وَ الْاَرْضِ وَ اِذا قَضی‌ اَمْراً فَاِنَّما یَقُولُ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ‌؛(بقره:۱۱۷)[۷]     پدید آورنده آسمان‌ها و زمین‌[۸]    ، و چون به کاری اراده فرماید، فقط می‌گوید: «[۹]     باش» پس‌موجود     می‌شود.» «بدیع» بر وزن فعیل، صیغه‌ای است که بر ثبوت مبدا در ذات دلالت دارد؛ بدیع یعنی ذاتی که «بدعت و کار نو و بی‌سابقه» در وی ثابت است؛ مثل بصیر و علیم که به‌معنای کسی است که بصیرت و علم در وی ثبوت دارد. در آیه‌ای دیگر آمده است: «...وَ رَهْبانِیَّهً ابْتَدَعُوها ما کَتَبْناها عَلَیْهِمْ اِلَّا ابْتِغاءَ رِضْوانِ اللَّهِ فَما رَعَوْها حَقَّ رِعایَتِها …؛(حدید:۲۷)و رهبانیت و ترک دنیایی را که ابداع کرده بودند، ما بر آنان مقرر نداشته بودیم، هدفشان جلب خشنودی خدا بود، ولی حق آن را رعایت نکردند.» لسان العرب "ابداع" و "ابتداع" را به معنای "آوردن بدعت" دانسته است:  در آیه‌ای دیگر آمده است: «قُلْ ما کُنْتُ بِدْعاً مِنَ الرُّسُلِ‌؛(احقاف:۹) بگو: از میان فرستادگان خدا فرستاده‌ای نوظهور نیستم‌گفتار و کردارم مخالف گفتار و کردار آنان باشد، بلکه به من هم چون آنان وحی می‌شود    » لفظ «بِدْع» نیز از ریشه بدعت بوده و به معنای شیئی است که اول است. 

۴.۲ - تعریف اصطلاحی

بدعت در اصطلاح، اخص از معنای لغوی است. بدعت در لغت هرگونه نوآوری در عرصه‌های مختلف را دربرمی‌گیرد؛ اما در اصطلاح، مختص به نوآوری در عرصه دین و مذهب است. رویکردهای فقهی و کلامی در مذاهب اسلامی در تعریف اصطلاحی بدعت، نظریات گوناگونی را برای‌ اندیشمندان مسلمان به‌وجود آورده است.(آیت‌الله سبحانی از علمای شیعه و سنی شانزده تعریف از علمای شیعه و سنی را ذکر می‌کند. ) در ادامه برای روشن شدن مفهوم و ارکان و ضوابط بدعت، چند تعریف را نقل کرده و به بررسی برخی از آن‌ها خواهیم پرداخت:

۴.۲.۱ - دیدگاه‌ها درباره بدعت

– ابن‌رجب حنبلی می‌گوید: بدعت، احداث چیزی در دین است که دلیلی از شرع بر جواز آن دلالت نکند؛ اما نوآوری‌هایی که اصل یا اصولی در شریعت بر جایز بودن آن‌ها دلالت داشته باشد، به‌ لحاظ شرعی بدعت نیست، هرچند به‌ لحاظ لغوی، بدعت محسوب می‌شود.»
– ابن‌حجر عسقلانی: بدعت، نوآوری در دین است، در صورتی که دلیلی بر جواز آن در شرع نباشد و چنانچه این نوآوری، ریشه‌ای در شرع داشته باشد، بدعت نیست. (ما اُحدث ولیس له اصل فی الشرع یسمّی فی عرف الشرع بدعه، وما کان له اصل یدلّ علیه الشرع فلیس ببدعه) 
– ابن‌حجر هیتمی: بدعت ایجاد امر جدید در دین است، مشروط بر آن‌ که در دین، اصل و دلیلی بر جواز آن وجود نداشته باشد. به چنین چیزی در عرف شریعت بدعت می‌گویند. (ما اُحدث ولیس له اصل فی الشرع یسمّی فی عرف الشرع بدعه.) 
– شاطبی: بدعت، طریقه‌ای است در دین که اختراع‌ شده و اصلی در شریعت ندارد، هر چند در صورت، مشابه با شریعت است و به‌ عنوان یک امر شرعی وانمود می‌شود.
– سید مرتضی: بدعت نسبت‌دادن زیادی یا کاستن از دین به دین است. (البدعه: الزیاده فی‌الدین او نقصان منه من اسناد الی الدین) 
– محمد باقر مجلسی: بدعت در شرع، چیزی است که پس‌ از رسول گرامی حادث شده دین قلمداد می‌شود     و دلیل شرعی خاص یا عامی نیز بر جواز آن در کار نباشد. (و البدعه فی الشرع ماحدث بعد الرسول (بما انه من الدین) و لم یکن فیه نص علی الخصوص ولایکون داخلًا فی بعض العمومات) 
– نراقی: بدعت عملی است که غیر شارع بدون دلیل و مدرک شرعی، آن را برای دیگران به‌ صورت یک عمل شرعی وانمود کند. اما اگر عملی از ناحیه شرع ثابت نشده‌ باشد و کسی آن عمل را انجام دهد، بدون این که آن را به‌ صورت یک‌ عمل شرعی ارائه نماید، آن عمل از جهت بدعت، حرام نخواهد بود؛ گرچه ممکن است از جهت دیگری حرام باشد.
– سیدمحسن امین عاملی: بدعت داخل‌کردن چیزی در دین است که در دین نبوده است؛ مانند مباح دانستن یک حرام یا حرام دانستن یک مباح، واجب دانستن کاری که واجب نیست یا مستحب دانستن کاری که مستحب نیست و امثال این‌ها؛ چه این‌ بدعت در سه قرن اولیه اسلام بنا نهاده شده باشد یا پس از آن. اختصاص‌ دادن بدعت به مواردی که بعد از سه قرن اول ایجاد شده دلیلی ندارد.(البدعه: ادخال ما لیس من الدین فی الدین کاباحه محرّم او تحریم مباح، او ایجاب ما لیس بواجب او ندبه، او نحو ذلک سواء کانت فی القرون الثلاثه او بعدها، وتخصیصها بما بعد القرون الثلاثه لا وجه له) 
برخی نیز پس از تعریف، به اقسام بدعت اشاره کرده‌اند؛ مثل شافعی که می‌گوید: دو نوع بدعت وجود دارد: بدعت پسندیده و بدعت مذموم و ناپسند. آن‌چه موافق‌ سنت باشد، محمود و آن‌چه مخالف سنت باشد، مذموم است. (عن حرمله بن یحیی، قال: سمعت الشافعی یقول: «البدعه بدعتان: بدعه محموده وبدعه مذمومه، فما وافق السنّه فهو محمود وما خالف السنّه فهو مذموم» وقال الربیع: قال الشافعی- رحمه الله-: «المحدثات من الاُمور ضربان: احدهما یخالف کتاباً او سنّه او اجماعاً او اثراً، فهذه البدعه الضلاله والثانی: ما اُحدث من الخبر لا خلاف فیه لواحد من هذا، فهی محدثه غیر مذمومه) 
چنان‌که ملاحظه شد، فقیهان شیعه و سنی در تعریف بدعت دیدگاه‌های گوناگونی داشته‌اند؛ به‌گونه‌ای که به‌ سختی می‌توان تعریف و دیدگاه معینی را به مذهب خاصی از مذاهب فقهی نسبت داد. بسیار دیده می‌شود که دانشمندان یک مذهب دیدگاه‌های متفاوتی دارند و بیش‌از آن‌ که اختلاف میان مذاهب باشد، اختلاف میان دانشمندان اسلامی است. درمجموع، می‌توان گفت که دانشمندان مسلمان در تعریف بدعت، چهار دیدگاه داشته‌اند: 

۴.۲.۱.۱ - دیدگاه اول‌

برخی دامنه بدعت را تا بدانجا گسترده دانسته‌اند که هر امر نوپیدایی پس از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را بدعت و حرام پنداشته‌اند. از شافعیان، امام شافعی، عز بن‌ عبدالسلام، نووی، ابوشامه؛ از مالکیان، قرافی و زرقانی؛ از حنفیان، ابن‌عابدین؛ از حنبلیان، ابن‌جوزی، بربهاری  ابن‌بطه، ابن‌تیمیه‌ و محمد بن عبدالوهاب همین نظر را دارند.
سلیمان بن‌سحمان النجدی، از نوادگان محمدبن‌عبدالوهاب، براساس این دیدگاه، موراد مرسوم زیادی را بدعت می‌شمارد؛ مثل محراب‌ های چهارگانه که برای امامان مذاهب چهارگانه ساخته می‌شود، خواندن قرآن با صدای بلند، درود فرستان بر پیامبر اسلام، خواندن ذکر یا دعایی بعد از اذان و در شب جمعه و شب عید فطر و قربان، جلسه بزرگداشت بزرگان دین، تسبیح برای گفتن ذکر، بلندگفتن لااله الّا اللّه به هنگام تشییع جنازه، طنبور و دایره و شیپور و … .
این نظر از ظاهر (و نه تصریح) عبارات شیخ طوسی، علامه حلی و فاضل مقداد که از عالمان شیعی اند نیز برمی‌آید. مثلًا در حرمت تزیین و نقاشی مساجد گفته‌اند: این عمل بدعت است، زیرا در روزگار پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) معهود نبوده است.

۴.۲.۱.۲ - دیدگاه دوم‌

برخی دیگر، همچون گروه اول، دامنه بدعت را گسترده‌ پنداشته و بدعت را اسمی برای هر امر جدیدی بعد پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) دانسته‌اند؛ اما همه انواع آن را ناشایست ندانسته و بدعت را به بد و خوب تقسیم کرده‌اند. از فقیهان اهل سنت، شافعی و پیروان وی، طرفدار تقسیم بدعت به شایسته و ناشایست هستند. حرمله بن یحیی می‌نویسد: «از شافعی شنیدم که می‌گفت: بدعت دوگونه است: پسندیده و ناپسند. بدعتی که موافق سنت باشد، شایسته و بدعتی که مخالف باشد، ناشایست است». 
ربیع می‌نویسد: به نظر شافعی، اموری که بعد از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) حادث شده‌اند، دو قسم‌اند: قسمی نوپیداهایی نیکو و پسندیده که این‌ها بدعت‌های خوب هستند، و قسمی نوپیداهایی که مخالف کتاب و سنت و اجماع که این‌ها بدعت‌های گمراه کننده‌اند.
از دیگر طرفداران این دیدگاه، شیخ‌ عبدالحق دهلوی در شرح مشکات‌ و عز بن عبدالسلام از علمای شافعی است.
از ظاهر کلام گروهی از فقیهان شیعه برمی‌آید که تقسیم‌بندی بدعت را به شایست و ناشایست پذیرفته‌اند. شهید در کتاب ذکری، در توضیح این سخن پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) که می‌فرماید: «اذان الثالث یوم الجمعه بدعه» می‌نویسد: حق این است که لفظ بدعت صریح در حرمت نیست؛ زیرا منظور از بدعت، عملی است که در زمان پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) معهود نبوده و این اعمال، به حرام و مکروه تقسیم می‌شوند. شیخ یوسف بحرانی در رد کلام شهید می‌نویسد: «آنچه از لفظ بدعت خصوصاً نسبت به عبادات ظاهر و متبادر است، حرمت است. افزون‌ بر این‌ که از امام باقر و امام صادق نقل شده که فرمودند: «کل بدعه ضلاله.» 
صاحب جواهر می‌نویسد: گروهی از فقها مانند محقق حلی در معتبر و شیخ طوسی در خلاف و مبسوط قائل شده‌اند که اذان سوم در روز جمعه مکروه است، به دلیل اصل و ضعف خبری که می‌گوید: اذان سوم بدعت است، و برفرض صحت خبر، بدعت اعم از حرام و غیرحرام است.

۴.۲.۱.۳ - دیدگاه سوم‌

برخی بدعت را عمل نوپیدایی دانسته‌اند که به قصد عبادت و اطاعت شارع انجام گیرد. علامه مجلسی این دیدگاه را می‌پذیرد. ایشان در مسئله تکفیر در نماز پس‌از نقل اقوال می‌نویسد: «احوط، ترک تکفیر و دست‌بسته نماز خواندن است. در صورتی که نمازگزار بدون تقیه تکفیر کند، باید نماز را اعاده کند؛ گرچه حکم به کراهت تکفیر، خالی از وجه نیست، مگر این‌که با این عمل قصد عبادت کند که در این صورت، بدعت و حرام خواهد بود». 
یا می‌نویسد: اگر شخصی هنگام ظهر ده بار تهلیل بگوید با اعتقاد به این‌که این عمل با همین عدد معین در این وقت مخصوص مطلوب و مستحب است بدعت‌گذار است.
از عبارات مزبور استفاده می‌شود که به نظر علامه مجلسی در تحقق عنوان بدعت علاوه بر عدم ثبوت مشروعیت عمل، قصد عبادت نیز لازم است.
این‌گونه از تعریف، از کلمات فقهای دیگر نیز به‌دست می‌آید؛ اگرچه در مقام تعریف بدعت نبوده‌اند؛ مثلًا در موارد زیادی از کتاب‌های فقهی می‌نویسند: مشروعیت‌ فلان عمل ثابت نشده، اگر انسان آن عمل را بدون قصد عبادت انجام دهد، کار لغوی انجام داده و ثواب و عقابی در پی ندارد و اگر به قصد عبادت انجام دهد، مرتکب کار حرامی شده و عقاب دارد؛ زیرا بدعت و تشریع است.
از عبارت مزبور استفاده می‌شود که بدعت، عملی است که به‌قصد عبادت و مشروعیت انجام شود، افزون‌بر این‌که مشروعیت آن از سوی شرع ثابت نباشد.
از کلمات شیخ انصاری نیز همین دیدگاه استفاده می‌شود؛ مثلًا درباره وضوی ثالث در کتاب طهارت می‌نویسد: اصل، عدم مشروعیت وضوی ثالث است و انجام‌دادن آن به قصد عبادت و مشروعیت، بدعت خواهد بود. (فانها بدعه علی المشهور، بل عندنا، کما عن المبسوط ویدل علیه مضافا الی اصاله عدم المشروعیه، فیکون فعلها بقصد المشروعیه بدعه.) 

۴.۲.۱.۴ - دیدگاه چهارم‌

طبق این دیدگاه، بدعت عبارت است از نوآوری در دین که دو ویژگی دارد: ۱. اصل و اساسی در شریعت نداشته باشد؛ ۲. به‌عنوان طریق شرعی وانمود گردد.
نراقی این دیدگاه را می‌پذیرد و می‌نویسد: «بدعت عملی است که غیر شارع بدون دلیل و مدرک شرعی آن را برای دیگران به‌صورت یک عمل شرعی وانمود کند؛ اما اگر کسی عملی را که اصلی در شرع ندارد به‌صورت عمل شرعی انجام ندهد، ازجهت بدعت حرام نخواهد بود؛ اگرچه ممکن است ازجهت دیگری حرام باشد.» 
شاطبی از فقیهان اهل سنت نیز همین نظر را دارد. بدعت، اختراعی در دین است که اصلی در شریعت ندارد؛ ولی در صورت ظاهری، مشابه با شریعت است و به‌عنوان یک امر شرعی وانمود می‌گردد.

۴.۲.۲ - ارزیابی دیدگاه‌ها

در این بخش، به بررسی دیدگاه‌های مطرح شده می پردازیم و نقاط ضعف و قوت هر یک را به صورت مختصر بیان می نماییم:

۴.۲.۲.۱ - ارزیابی دیدگاه اول‌

نقص دیدگاه اول که توسعه در معنای بدعت داده و هر امر نو و جدیدی را بدعت می‌داند، روشن است. این نظر ناشی از خلط معنای لغوی و اصطلاحی بدعت است. توضیح مطلب این که بدعت لغوی، مطلق است و هر گونه اختراع و نوآوری در دین و دنیا را شامل می‌شود؛ اما بدعتی که در آیات و روایات حرام شده و مورد بحث ماست، چنین اطلاقی را ندارد. بسیاری از مواردی که طرفداران این دیدگاه به‌ عنوان بدعت ذکر کرده‌اند، جزو اطلاقات یا عموم ادله شرعی است؛ ازاین‌رو، جزو دین و سنت است نه بدعت.
بوسیدن دست، بلندشدن از جای خود، برداشتن کلاه از سر و بسیاری از آداب‌ و رسوم رایج برای تعظیم یکدیگر، مصداق روایات تعظیم و احترام مؤمن است. از این جمله است برخاستن به احترام نام پیامبر یا یکی از ائمه (علیهم‌السّلام)، تشکیل جلسات در شهادت‌ها و ولادت‌ها و نیز ذکر فضایل و مناقب پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و اهل بیت (علیهم‌السّلام)، در عموم ادله تعظیم نبی (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و اهل بیت (علیهم‌السّلام) داخل است و از دایره بدعت خارج. همچنین ادله استحباب ذکر خدا در هر حال و صلوات بر پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) عمومیت دارند و مقید به کیفیت خاص و صدای بلند یا آهسته نشده است تا «لااله الّا الله» گفتن در تشییع جنازه و فرستادن صلوات با صدای بلند، بدعت باشد.
افزون بر این، اگر امور جدیدی که ریشه در اطلاقات و عمومات ادله شرعی دارند را بدعت بدانیم، گرفتار آثار و لوازمی می‌شویم که خود طرفداران این دیدگاه حاضر به پذیرش آن نیستند. به عنوان نمونه، باید استفاده از همه وسائلی که بعد از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) تا به امروز اختراع شده است، حرام باشد. در صورتی‌ که طرفداران این دیدگاه، خود در استفاده از مظاهر تکنولوژی از دیگران حریص‌ترند.

۴.۲.۲.۲ - ارزیابی دیدگاه دوم‌

در دیدگاه دوم، دامنه بدعت گسترده است، اما با تقسیم بدعت به بد و خوب، سعی می‌شود محدوده بدعت حرام را کم کنند. برخی تعریف‌هایی که گذشت نیز تعریف به اقسام بوده و ضوابط تعریف منطقی را ندارد. اساساً اشکال در این است که‌ تقسیم بدعت اصطلاحی به بد و خوب، بی‌معنا، بی‌مدرک و مخالف موارد استعمال آن در نصوص شرعی است.
در بسیاری از روایات بدعت در مقابل سنت قرار گرفته و استعمال شده است. چگونه ممکن است بدعتی که در مقابل سنت قرار دارد، ممدوح یا بر مبنای سنت باشد؟ چنان که شاطبی می‌گوید: «واقعیت بدعت، نوعی کنار نهادن شریعت و تضاد با آن است و چنین چیزی هرگز به دو دسته حسن و قبیح تقسیم نمی‌شود. چگونه ممکن است ستیزه‌جویی با شرع، امری نیکو و پسندیده تلقی شود.»
مهم‌ترین دلیل نیز بر عدم امکان تقسیم، اطلاقاتی است که در روایات درباره ضلالت بدعت بیان شده است؛ به عنوان نمونه، در حدیثی از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) که فریقین آن را نقل کرده‌اند، چنین آمده است: «هر بدعتی گمراهی و هرگمراهی مسیرش به‌سوی آتش است.» «کُلُّ بِدْعَهٍ ضَلالَهٌ وَکُلُّ ضَلالَهٍ سَبِیلُها الَی النّار»
این‌گونه روایات معمولًا عام و مطلق‌ اند و شامل تمام بدعت‌ها می‌شود. دلیل معتبری نیز وجود ندارد که بتواند این عمومیت را از بین ببرد؛ از این نظر تقسیم بدعت به بد و خوب، بی مدرک و مخالف عموم این روایات است.
برخی نیز برای اثبات بطلان تقسیم بدعت به خوب و بد، به آیه اکمال تمسک‌ کرده و قول به «بدعت خوب» را منافی مضمون آیه دانسته‌اند. بنا بر این دیدگاه، چنین کسی، درحقیقت، دین خدا را ناقص می‌داند و از این‌ رو، در پی تکمیل آن برآمده‌ است و یا معتقد است که آموزه‌های دین و اسلام کهنه شده و فایده‌ای برای مردم ندارد، لذا سخنانی تازه آورده که ضامن سعادت جامعه است!
اما طرفداران دیدگاه دوم خواسته‌اند از احادیثی که پایه‌ گذاری سنت حسنه را ستوده و پایه‌ گذار سنت سیئه را مذمت کرده، تقسیم بدعت به خوب و بد را استفاده کنند؛ مانند این روایت که فریقین از پیامبر گرامی اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نقل کرده‌اند:«کسی که سنت و روش نیکویی را بنیاد نهد، ثواب آن سنت و کسی که به آن عمل می‌کند برای اوست، و کسی که سنت و روش بدی را بنیاد می‌نهد کیفر آن روش ناپسند و کیفر کسانی که به آن عمل می‌کنند برای او خواهد بود.» مَنْ سَنَّ سُنَّهً حَسَنَهً فَلَهُ اجْرُها وَاجْرُ مَن عَمِلَ بِها الی یوْمِ الْقِیامَهِ وَمَنْ سَنَّ سُنَّهً سَیئَهً فَعَلَیهِ وِزْرُها وَوِزْرُ مَنْ عَمِلَ بِها الی یوْمِ الْقِیامَهِ؛ 
در استدلال به این روایت گفته‌اند: پایه‌گذاری سنت خوب و به تعبیر دیگر بدعت خوب، پسندیده است و در برابر نیز پایه‌گذاری سنت و بدعت بد، مذموم است. بر این اساس، به‌ طور مطلق نمی‌توان بدعت اصطلاحی را ناپسند دانست، بلکه بدعت به دوگونه بد و خوب تقسیم می‌شود.
در جواب باید گفت حدیث مزبور درباره تقسیم سنت به حسنه و سیئه است و دلیل بر تقسیم بدعت به خوب و بد نخواهد بود. به تعبیر دیگر، سنت به‌ معنای بدعت نیست؛ سنت در لغت به‌معنای راه و روش است‌ و سه معنای اصطلاحی دارد:
۱. به‌ معنای مستحب که دربرابر فریضه و واجب به‌کار می‌رود؛  ۲
۲. به‌معنای قول، فعل و تقریر معصومان؛
۳. به‌معنای روش مطلوب و خداپسند که در دین، مطلوب قلمداد شده است؛ خواه واجب باشد یا مستحب.
باید توجه داشت سنت در معنای سوم، در برابر بدعت قرار می‌گیرد. اما سنت حسنه و سنت سیئه مطرح‌شده در روایت، ناظر به‌معنای عرفی و لغوی سنت است و به‌معنای بدعت نیست. در این روایت، منظور از سنت، آداب و رسومی است که در رفتار و روابط بین افراد جامعه پدید می‌آید. این سنت‌ها اگر مورد رضایت خدا باشند، مطلوب و نیکو، و اگر مرضی خداوند نباشند، نامطلوب و بدند.
دلیل دیگری که طرفداران تقسیم بدعت، بدان استدلال کرده‌اند، قول خلیفه دوم درباره نماز «تراویح» است:
«عبدالرحمن بن عبدالقاری نقل می‌کند: شبی از شب‌های رمضان با عمر به مسجد رفتیم. مردم به‌ طور پراکنده در گوشه و کنار مسجد مشغول عبادت و خواندن نماز بودند. عمر گفت: به نظر من اگر این جمعیت را بر قاری واحد جمع کنیم بهتر است. سپس به همه دستور داد پشت سر ابن‌ ابی کعب نماز بخوانند. شبی دیگر همراه عمر وارد مسجد شدیم و دیدیم مردم پشت سر ابن‌ ابی‌ کعب نماز می‌خوانند. عمر گفت: نِعْمَتِ الْبِدْعه هذِه‌؛ این بدعت، بدعت پسندیده‌ای است.
به نظر می‌رسد ریشه بد و خوب دانستن بدعت، افزون بر خلط معنای لغوی و اصطلاحی، توجیه و مشروعیت بخشی به همین جریان تاریخی باشد؛ چرا که اگر بدعت‌ قابلیت تقسیم به خوب و بد را نداشته باشد، با توجه به اقرار خود خلیفه دوم، عمل وی در ردیف بدعت اصطلاحی قرار خواهد گرفت.
اما باید گفت بدعت دراصطلاح شرع و متشرعه تنها در موارد مذموم استعمال می‌شود؛ برخلاف معنای لغوی که اطلاق دارد. این نقل تاریخی نیز قابلیت استدلال ندارد. عمل صحابه جنبه تشریعی ندارد تا موجب تقسیم بدعت به خوب و بد شود؛ به‌ ویژه آن‌ که اطلاق آیات و روایات بر خلاف آن باشد. کسی که اشتباه و سهو در او جایز است و عصمت او ثابت نیست، قولش حجیت ندارد. چگونه با این‌ که ارتکاب خطا و اشتباه را از آنها جایز می‌دانیم، به قول و نظر آنها احتجاج و استدلال کنیم؟! غزالی در کتاب المستصفی حجیت قول صحابی را انکار کرده و آن را از اصول موهوم می‌شمارد و می‌گوید:
«اصل دوم از اصول موهوم و خیالی، قول صحابی است. برخی نظر صحابی را مطلقاً حجت می‌دانند و برخی می‌گویند اگر مخالف قیاس باشد، حجت است و بعضی نیز می‌گویند که تنها قول ابوبکر و عمر حجت است، بدین دلیل که پیامبر فرمود: «به کسانی که بعد از من می‌آیند، اقتدا کنید.» «اقتدوا باللذین من بعدی‌» و بعضی نیز معتقدند که قول خلفای راشدین زمانی که با هم اتفاق نظر داشته باشند حجت است.

۴.۲.۲.۳ - ارزیابی دیدگاه سوم‌

دیدگاه سوم، بدعت را عمل نوپیدایی می‌دانست که به قصد عبادت و اطاعت شارع انجام گیرد. ابتدا باید دانست منظور از قصد عبادت در این تعریف چیست؟ به نظر می‌رسد با توجه به کلمات طرفداران این دیدگاه که ذکر آن گذشت، منظور از قصد عبادت در این تعریف، استناد و انتساب به شارع است. بنا بر این معنا، بدعت عمل نوپیدایی است که به‌ گونه‌ای به شارع نسبت داده شود و این از کلمات طرفداران این دیدگاه به‌خوبی استفاده می‌شود. مثلًا وقتی علامه مجلسی می‌نویسد: «… حکم به کراهت تکفیر، خالی از وجه نیست، مگر این‌که با این عمل قصد عبادت کند که در این صورت، بدعت و حرام خواهد بود.» روشن است که منظور از قصد عبادت هنگام تکفیر و دست بسته نماز خواندن، اعتقاد به شرعی بودن تکفیر و استناد به شرع است.
اما مرحوم نراقی قصد عبادت در این تعریف را نیت و اعتقاد باطنی فهمیده و نه استناد. از این‌ رو اشکال کرده است: «عملی که مکلف دلیلی بر مشروعیتش ندارد، چگونه با قصد اطاعت انجام دهد؟ این ممکن نیست؛ چرا که با اعتقاد به عدم مشروعیت نمی‌سازد؛ درنتیجه، این تعریف معنای معقولی نخواهد داشت.
پاسخ میرزای آشتیانی به محقق نراقی نیز این‌ گونه است: «منظور از قصد عبادت و اطاعت که در تعریف بدعت آمده، آن معنایی که ابتدا از این کلمه به ذهن می‌آید، نیست؛ بلکه منظور از قصد عبادت این است که عمل را به گونه‌ای انجام دهد که آن را به شارع انتساب بدهد.» 
برجی‌ این اشکال میرزای آشتیانی را نپذیرفته و اشکال مرحوم نراقی را تایید کرده‌است.
اما چنان‌ که گذشت، دقت در کلمات طرفداران این تعریف نشان می‌دهد، اشکال مرحوم نراقی وارد نیست و منظور از قصد عبادت در این تعریف، همان استناد به شارع است. بنابراین، این تعریف قید استناد به شرع را که یکی از ارکان مفهوم بدعت است داراست.

۴.۲.۲.۴ - ارزیابی دیدگاه چهارم

در دیدگاه چهارم، بدعت به عنوان تصرفی در دین معرفی شده است که اولًا اصل و اساسی در شریعت نداشته باشد و ثانیاً به‌ عنوان طریق شرعی وانمود گردد. این تعریف و دیدگاه از بقیه دیدگاه‌ها کامل‌تر است و اشکالات آن‌ها را ندارد. به عنوان نمونه، سیدمرتضی در تعریفی که جامعیت بیشتری دارد می‌گوید: «وارد کردن یا خارج‌کردن چیزی از دین، همراه اسناد به دین.» البدعه الزیاده فی الدین او نقصان منه من اسناد الی الدین‌؛ 

۴.۲.۲.۵ - نتیجه‌گیری‌

با نگاهی به تعریف‌های فریقین می‌توان قدر جامعی گرفت و بدعت را این‌ چنین تعریف کرد: «بدعت افزودن به دین و یا کاستن از دین، بدون مدرک شرعی و با استناد به دین است.» در این تعریف، چن قید وجود دارد که توضیح آن‌ها مفهوم بدعت را روشن‌تر می‌کند:
قید «افزودن و کاستن» بیانگر هر گونه تصرف در دین است؛ چرا که بدعت تنها با افزودن چیزی به دین شکل نمی‌گیرد، بلکه گاهی چیزی از دین کاسته می‌شود و بدعت شکل می‌گیرد.
قید «در دین» امور نوپیدای دنیوی را خارج می‌کند؛ مثل صنایع و وسائل عصر تکنولوژی.
قید «بدون مدرک شرعی» اموری که بعد از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) اختراع شده اما اصل و مدرکی در شریعت دارد را خارج می‌کند. بنابراین امور نوپیدایی که تحت یکی از اطلاقات و عمومات دینی قرار می‌گیرند، بدعت نیست.
قید «استناد به دین» بدعت را به مواردی که مدعی، عملش را به دین نسبت می‌دهد، محدود می‌کند. از این رو، انجام عملی که با ویژگی خاص به قصد رجاء یا تقرب انجام می‌گیرد، را خارج می‌کند.


با توجه به طرح دیدگاه‌های مختلف در تعریف بدعت و توضیحی که در نقد آنان گذشت، ارکان و ضوابط بدعت تا حدودی روشن شد. با توجه به مطالب پیشین، ارکان و ضوابط بدعت را می‌توان این‌چنین برشمرد:

۵.۱ - ضابطه اول

بدعت تصرف در «دین» است؛ پس اگر کسی چیز نو و بی‌سابقه‌ای پدید آورد که ربطی به احکام و اعتقادات دینی نداشت، از قلمرو بدعت اصطلاحی بیرون است. ازاین‌جا روشن می‌شود که بسیاری از نوآوری‌های بشری در زمینه هنر، ورزش، صنعت … و برخی عادت‌ها، جشن‌ها و بزرگ‌داشت‌ها، گرچه ازنظر لغت به آن بدعت گفته می‌شود، ولی از نظر شرعی، بدعت نیست؛ هر چند حلال یا حرام‌بودن آنها تابع موازین شرعی است.

۵.۲ - ضابطه دوم

بدعت نوعی تصرف در دین است و در این تصرف، فرقی بین افزون و کاستن نیست. گاه عملی به دین نسبت داده می‌شود که جز و دین نیست و گاه عملی از دین نفی می‌شود، درحالی‌که جز و دین است؛ مانند ازدواج موقت.

۵.۳ - ضابطه سوم

بدعت تصرف در دین است و فرقی بین تصرف در اعتقادات و تصرف در احکام نیست. 

۵.۴ - ضابطه چهارم

بدعت در مواردی صادق است که دلیلی شرعی بر این‌ که به‌صورت کلی یا جزئی از دین است، وجود دارد. اساس بدعت به همین نکته باز می‌گردد و هرگاه کاری که انسان به‌ عنوان یک عمل دینی انجام می‌دهد و دلیل شرعی به‌ صورت خاص یا کلی و عام بر مشروعیت آن وجود داشته باشد، آن عمل بدعت نخواهد بود. چرا که اگر پشتوانه‌ای از دین برای آن باشد، چیز تازه‌ای در دین و دخالتی در شرع نیست. مثلًا انبوه مسلمانان جهان روز میلاد پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را جشن می‌گیرند و گروهی این کار را بدعت می‌نامند! درحالی‌که طبق آنچه گفتیم، هرگز ملاک بدعت بر آن صادق نیست؛ زیرا به فرض هم که این نوع تکریم و اظهار محبت، در شرع وارد نشده باشد، ولی اظهار محبت به پیامبر گرامی اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و خاندان او در اصول کلی دعوت‌کننده به‌ تکریم و احترام پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) می‌گنجد.
برخی تعریف‌ها به این اصل تصریح داشتند، مثل تعریف علامه مجلسی؛ 

۵.۵ - ضابطه پنجم

در صدق بدعت، فرقی نمی‌کند که اصل یک عمل، اختراعی بدون دلیل باشد یا فقط خصوصیات آن، اختراعی و بی‌دلیل باشد؛ مثل این‌ که نمازی در وقت یا مکان خاص یا با شرایط و ویژگی خاص به دین نسبت داده شود. در این مثال، اصل نماز مشروع و پسندیده است؛ ولی بدعت در خصوصیات و ویژگی‌های عمل شکل‌ گرفته است. به عنوان مثال، نمازی که هم فردی و هم جماعت آن ازنظر شرع صحیح است، فقط به جماعت بخوانند و آن را نظر شرع بنمایاند.

۵.۶ - ضابطه ششم

فتاوای جدیدی که فقیهان آگاه به زمان و روابط اجتماعی و سیاسی حاکم بر جامعه، در زمینه‌های گوناگون اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی صادر می‌کنند، هرگز مشمول بدعت نمی‌شود؛ زیرا آن فتاوا بر اساس کتاب و سنت و در پرتو عروض عناوین ثانوی و پیدایی موضوعات جدید در بستر زمان و مکان صادر می‌گردند. برخی مخالفان، به سبب آن که دین ما اسلام، و قانون ما قرآن و سنت پیامبر خاتم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) است، تدوین قانون جدید و طرح قانون اساسی را بدعت و معارضه با شریعت دانسته‌اند. مرحوم نایینی در پاسخ این مغالطه می‌گوید:
«این اشکال انسان را به یاد روز صفین و مغالطه خوارج می‌اندازد که دربرابر امام می‌گفتند «لا حکم الا اللّه». بدعت و معارضه با شریعت‌ درصورتی محتمل است که چیزی غیر مجعول شرعی در مقابل امر مجعول مسلم مطرح شود و احتمال مخالفت در میان باشد. اما تدوین چیزی که خود مجعول شرعی و مفاد شریعت و مکتسب از فقه است، هرگز بدعت و تشریع نخواهد بود.

۵.۷ - ضابطه هفتم

گاهی مجتهد با استناد به ادله ضعیف، چیز تازه‌ای را به دین منتسب می‌کند. در این مورد باید گفت که حالات استناد به ادله ضعیف، مختلف است. در واقع، گاهی حدیث ضعیف است، ولی مجتهد به اشتباه، روایت را قابل اعتماد می‌پندارد. اما گاهی استناد به حدیث ضعیف را، به دلیل استناد به قاعده تسامح در ادله سنن، مشروع می‌داند. گاهی هم بنابر مفاد حدیث ضعیف فتوا به عمل به قصد رجاء و احتمال مطلوبیت می‌دهد و …. همه این حالات، خارج از حقیقت بدعت هستند. بله! اگر مجتهدبه ضعف‌ مستند آگاه باشد، به‌گونه‌ای که بداند مفاد آن از شرع نیست و با این حال، فتوا دهد، مصداق بدعت خواهد بود.

۵.۸ - ضابطه هشتم

ممکن است کسی که با مقدمات اجتهاد آشنا نیست، بدعتی را در دین ایجاد کند و در مواجهه با اعتراض دیگران، به ادله و نصوص ضعیف استناد کند. در این‌باره باید گفت حالات استناد به ادله ضعیف که گذشت، مربوط به کسی است که اهلیت اجتهاد را داراست؛ اما کسی که با وجود عدم صلاحیت، فتوا صادر می‌کند، فعل وی از اساس مشروع نیست.

۵.۹ - ضابطه نهم

انجام عملی که احتمال دارد مطلوب شارع باشد، ولی دلیل شرعی ندارد بدعت نیست. به نزد فقها نیز امر به انجام عمل به قصد رجاء و محبوبیت و مطلوبیت، عرف است. به عنوان نمونه، شیخ انصاری می‌گوید:
«تشریع این است که چیزی را به شرع نسبت دهی که بدانی از دین نیست یا ندانی که از شرع هست؛ نه این‌که عملی را انجام دهی‌ که احتمال می‌دهی مطلوب شرع باشد یا ترک‌کنی به‌ خاطر احتمال مطلوبیت ترک آن. امری مطلوب است که عقل و شرع به آن شهادت می‌دهد.»
همچنین آیت الله خویی می‌گوید: «… و احتمال البدعه منفی بقاعده التسامح او بقصد الرجاء»؛ 

۵.۱۰ - ضابطه دهم

یکی از ارکان بدعت این است که فرد اعتقاد یا عمل خود را به شریعت نسبت دهد؛ وگرنه صرف انجام عمل بدون انتساب بی‌اشکال است. مثل این‌که تصمیم بگیرد هر روز جمعه صدقه بدهد یا نمازش را فقط در مسجد جامع شهر اقامه کند و هیچ یک را به شرع نسبت ندهد.
البته به عقیده شاطبی اعمالی مانند نماز و روزه و صدقه و قرائت قرآن و … که مشروع است، اگر در زمان و مکان خاصی انجام شود، «بدعت اضافی» است؛ چون دستوری از شرع برای آن زمان و مکان خاص وارد نشده است.
در توضیح بدعت اضافی باید گفت، شاطبی بدعت را به حقیقی -همان بدعت اصطلاحی که تاکنون توضیح دادیم- و اضافی تقسیم کرده است. تقسیم وی از این جهت که مقسم آن بدعت نادرست است، اشکال تقسیم بدعت به بد و خوب را ندارد؛ ولی آن‌چه را به‌عنوان بدعت اضافی نام نهاده، و انجام نماز یا صدقه در زمان معین را به‌عنوان مثال برای آن آورده است، بدعت نیست. درصورتی تعیین روز خاص برای نماز یا صدقه … بدعت شمرده می‌شود که فرد، عمل خود را به شرع نسبت دهد؛ در غیر این‌ صورت، چون انجام عمل، مطلق است و مقید به قید و شرط خاصی نیست، تعیین وقت در اختیار فرد است و وی با توجه به وقت و شرایط خویش، زمانی را برای انجام انتخاب می‌کند.
اشکال دیگری که شاطبی به تعیین وقت و مکان خاص برای انجام این امور وارد می‌کند، این است که انجام چنین اموری سبب می‌شود به‌ مرور زمان، عملی که سنت نیست، سنت تلقی شود.
پاسخ این اشکال این است که شرط بدعت، استناد به شرع است و جهل مردم باید با تبلیغ و ارشاد جاهل مرتفع گردد، نه با بدعت دانستن چیزی که بدعت نیست. اگر ملاک عمل این باشد، نباید هیچ یک از اعمال مطلق را انجام داد؛ مثلا نباید نماز تراویح را که به اعتقاد اهل‌سنت از حیث جماعت و فرادی، مطلق است، به جماعت خواند تا کسی توهم نکند، نماز تراویح فقط به جماعت صحیح است.
این پاسخ می‌تواند پاسخی برای کسانی باشد که تفاوت بدعت و تشریع را در قصد و عدم قصد دانسته‌اند. برخی در بحث شهادت ثالثه، به تفاوت بدعت و تشریع پرداخته و گفته‌اند: تشریع، قصدی است و فرد باید با قصد جزئیت کاری را انجام دهد تا تشریع صدق کند؛ اما بدعت قصدی نبوده و یک عمل اجتماعی است. اگر در جامعه رفتاری صورت پذیرد که تصور و توهم جزئیت در اذهان مردم محقق شود، بدعت شکل می‌گیرد؛ ولو قصد جزئیت نداشته و تشریع نباشد.
باید گفت در شهادت ثالثه نیز وقتی قصد جزئیت نباشد و به شارع منتسب نگردد، بدعت شکل نمی‌گیرد. آنچه هست ترس از برداشت بد مردم و توهم جزئیت شهادت ثالثه است که رفع آن راهکار خاص خود را دارد نه بدعت‌شمردن عملی که به شرع منتسب نمی‌شود.
نایینی در پاسخ کسانی که تدوین قانون اساسی را بدعت شمرده‌اند، به قصدی‌بودن بدعت و تشریع تصریح می‌کند: صرفاً بنابر انجام یا ترک عملی گذاردن، و صرف قرارداد در حوزه مباحات شرعی، نه بدعت است و نه تشریع، و این دو عنوان از عناوین قصدیه است، و تفاوت آن دو با بحث مفروض همان قصد و عنوان است‌ و اگر چنین تعمیمی در بدعت و تشریع داده شود، شامل رساله‌های عملیه فقها نیز خواهد شد.

۵.۱۱ - ضابطه یازدهم

شرط دیگری که برای صدق مفهوم بدعت گفته شده، دعوت و نشر بدعت است. اگر کسی در خانه خود و به‌ تنهایی در دین دخالت کند؛ مثلًا چیزی بر نمازش بیفزاید یا از آن بکاهد، هرچند که کارش حرام و نمازش باطل است، اما بدعت نیست. وقتی بدعت صدق می‌کند که آن‌ اندیشه و فکر خطا را به‌ عنوان این‌ که جزو دین است، اشاعه دهد. این قید از کاربرد بدعت در آیات و روایات استفاده شده‌ است. عمل مشرکان در تحلیل و تحریم عمل شخصی و در خفا نبوده است، بلکه بدعت‌گذار فکری را احداث کرده و آن را اشاعه داده است؛ چنان‌که رهبانیون و احبار این‌گونه بوده‌اند.
اما برخی بدعت‌گذار را به داعی و غیرداعی تقسم کرده‌اند و هر دو را بدعت‌گذار دانسته‌اند و فقط گناهشان را دارای مراتب دانسته‌اند.

۵.۱۲ - ضابطه دوازدهم

با توجه به نقدی که در دیدگاه دوم گذشت، ما «بدعت خوب» نداریم و بدعت اصطلاحی همیشه بد و ناشایست است. روشن است که منظور از روایت‌ «کل بدعه ضلاله» بدعت اصطلاحی است نه هر گونه نوآوری؛ اعم از نوآوری در حوزه دین و غیردین. به بیان دیگر، عملی که مصداق یک عام یا مطلقی شود، اساساً بدعت نیست تا بدعت خوب نام بگیرد؛ بلکه سنت است.

۵.۱۳ - ضابطه سیزدهم

بدعت به احکام پنج‌گانه چنان‌چه برخی‌ آن را به واجب و مستحب و مکروه و حرام تقسیم کرده‌اند، تقسیم نمی‌شود؛ چراکه به قول شاطبی اگر عملی‌ دارای حکم شرعی از قبیل استحباب و وجوب یا اباحه باشد، بدعت شمرده نمی‌شود و داخل در عموم ادله خواهد بود. اگر از یک‌ سو این موارد بدعت باشد و ازسوی‌دیگر، دلایل شرعی بر وجوب، استحباب یا اباحه آن‌ها وجود داشته باشد، جمع میان متنافیین است.
در این تقسیم نیز خلط میان بدعت لغوی و اصطلاحی مشهود است. برخی بعد از تقسیم بدعت به بدعت حرام و غیر حرام، بدعت حرام را به مکفره (بدعتی که باعث کفر است) و غیر مکفره تقسیم کرده‌اند. ایشان بدعت غیرمکفره را نیز بر دو قسم کبیره و صغیره دانسته و برای هر یک مثال‌هایی زده‌اند. بدعت‌گذار را نیز به داعی و غیرداعی تقسم کرده‌اند.

۵.۱۴ - ضابطه چهاردهم

از اصطلاحات مشابه بدعت، تشریع است که باید دید آیا این دو اصطلاح به یک معنا هستند یا متفاوت‌اند. تشریع، در اصطلاح فقیهان، عبارت است اضافه کردن چیزی به دین که از دین نیست. ظاهر کلام عده‌ای از فقیهان نشان از باور به ترادف بدعت و تشریع دارد؛ از جمله شهید ثانی،  صاحب حدائق و امام خمینی.
برای نمونه صاحب حدائق، تشریع و بدعت را به یک معنا آورده است درباره تشریع می‌نویسد: اگر مکلف نافله‌ای در وقت مخصوص و مکان مخصوص و بر هیئت مخصوص انجام دهد و بدون هیچ‌گونه دلیلی به مشروعیت این خصوصیات و استحباب آن‌ها معتقد باشد، این عمل تشریع و حرام بوده و عبادت وی باطل است. نه تنها ثواب ندارد که عقاب هم درپی دارد.
وی درباره بدعت نیز می‌نویسد: انجام عملی با اعتقاد به مشروعیت آن از سوی شرع، درحالی‌که مشروعیت شرعی نداشته باشد، بدعت است و حرام.
امام خمینی نیز می‌نویسد: «تشریع، یعنی وارد کردن چیزی که از دین نیست، به دین. این مساوی است با بدعت». 
اما به نظر عده‌ای از فقها و اصولیان، بدعت و تشریع با هم متفاوت است. به عنوان مثال، محقق نائینی تفاوت تشریع و بدعت را در این می‌داند که شارع در بدعت، عدم موضوع آن را اراده کرده و بنابراین موضوع بدعت با قطع نظر از بدعت، حرمت ذاتی دارد. مثلًا خواندن نماز مستحبی به جماعت، حرام است. حال اگر کسی با اعتقاد به مشروعیت، نماز مستحبی را به جماعت بخواند، بدعت و حرام خواهد بود.
اما تشریع، عملی است که شارع، عدم موضوع آن را اراده نکرده است و بنابراین موضوع تشریع، حرمت ذاتی ندارد. آنچه حرام است، خود تشریع است. مثل خواندن نماز نافله که نه‌تنها حرمتی ندارد، بلکه مستحب نیز هست، اما همین عمل را اگر با یک خصوصیاتی بخواند مثل این‌ که در زمان یا مکان خاصی به‌جا آورد، با اعتقاد به مشروعیت این خصوصیات، بدون هیچ دلیل شرعی، این عمل تشریع حرام است.
قبل‌از مرحوم نائینی، صاحب جواهر نیز متفطن عدم حرمت ذاتی تشریع بوده است و در مواردی‌ حرمت تشریعی را به‌طور وضوح درمقابل حرمت ذاتی قرار داده است؛ اما روشن نکرده است که آیا به نظر ایشان بدعت، حرمت ذاتی دارد یا نه.
گفته شده است تفاوتی که محقق نائینی بین بدعت و تشریع گذارده و حرمت بدعت را ذاتی و تشریع را غیر ذاتی قلمداد کرده، بی‌مدرک است؛ زیرا با تتبعی‌ که انجام شده روایتی دال بر این مطلب یافت نشده است. خود ایشان هم، دلیلی ارائه نکرده‌اند.
برخی نیز فرق بدعت و تشریع را در این می‌دانند که بدعت شامل حوزه عقیده و نیز احکام می‌شود؛ ولی تشریع مختص حوزه احکام است و حوزه عقاید را در بر نمی‌ گیرد. بر این اساس، کسی که عقیده‌ای را حادث کند که دلیلی عام یا خاص بر آن دلالت نداشته باشد، مبدع است و مشرع نیست؛ ولی کسی که ملتزم شود به وجوب آنچه دلیلی بر آن‌ دلالت ندارد هم اهل بدعت است و اهل تشریع. از این رو، فقها اصطلاح تشریع را بدل بدعت به‌ کار برده و از هر دو معنای واحدی اراده کرده‌اند.


حکم حرمت بدعت به‌طور مطلق، به روشنی از آیات قرآن قابل استفاده است. در برخی آیات، بدعت در دین، تجاوز از حدود الهی، (مائده: ۸۷) ظلم، (آل‌عمران:۹۴) (مائده:۸۷)افترا بر خداوند،(انعام:۱۴۴) و گناه‌،(یونس:۲۷)(نحل:۲۵)خوانده شده و بدعت‌گذاران به عذاب الهی تهدید شده‌اند.(بقره:۷۹)(انعام:۱۳۸- ۱۳۹)(نحل:۱۱۶-۱۱۷) هم‌چنین در احادیث متعدد، به طور مطلق، بدعت، گمراهی دانسته شده  و بدعت‌گذاران به عنوان سگ‌های جهنم‌  و بدترین مخلوقات خداوند معرفی شده‌اند در برخی روایات تصریح‌ شده است که توبه بدعت‌گزاران هرگز پذیرفته نمی‌شود.
در مذهب امامیه، ظاهرا اختلافی در این مسئله وجود ندارد.  اما چنان‌چه گذشت، برخی علمای اهل سنت، حرمت بدعت را تنها یکی از پنج حکم بدعت دانسته و طبق احکام خمسه بدعت را به پنج قسمت تقسیم کرده‌اند. ایشان بر این باورند که بدعت مورد اشاره قرآن و روایات، عنوانی برای هر حادث جدید پس از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) است؛ ازاین‌رو، خواسته‌اند دامنه آن را به‌گونه‌ای محدود کنند.
افزون بر این، ذیل عنوان بدعت، می توان توان از مباحثی همچون احکام مربوط به بدعت بدعت‌گذار، وظایف شخص بدعت‌گذار و وظایف دیگران در برابر بدعت‌گذار سخن گفت. در ادامه به این دست مباحث خواهیم پرداخت:

۶.۱ - حکم بدعت‌گذار

حکم بدعت‌گذار با توجه به نوع بدعتی که می‌گذارد مختلف است؛ گاهی موجب فسق است و گاهی موجب کفر؛ مثل این‌که در حوزه اعتقادات، تجسیم را بدعت گذارد یا در حوزه احکام، قائل به حلیت ربا یا شرب خمر گردد. قرآن نیز برخی بدعت‌ها را کفر و جعل‌کننده بدعت را کافر شمرده است.(مائده:۷۲-۷۳)(مائده:۴۴)(مائده: ۱۰۳.)
در میان فقهای مذاهب گوناگون اسلامی، درباره این‌ که برخی بدعت‌ها موجب کفر بدعت‌گذاران می‌شود، اختلاف نظری وجود ندارد؛ اما درباره مصادیق آن و این‌که چه بدعتی کفر بدعت‌گذار را درپی‌دارد، آرای متفاوتی ابراز شده است. برخی بدعت‌گذاری را درصورتی‌ که مربوط به اصول دین باشد، موجب کفر دانسته‌اند؛  اما گروهی دیگر، در این موضوع راه افراط در پیش گرفته و حتی پای‌بندی به عقایدی همچون خلق قرآن را نیز بدعت و موجب کفر معتقدان دانسته‌اند.
در یک تقسیم‌بندی برای بیان حکم بدعت‌گذار، می‌توان چنین گفت که بدعت گاهی در اصول دین است، گاهی در اصول فقه، گاهی در فروع ضروری و گاهی در فروع غیر‌ضروری. بدعت در فروع غیرضروری مستلزم کفر و ارتداد نیست و تنها فسق را به ارمغان می‌آورد؛ اما بدعت در فروع ضروری، اگر موجب انکار نفس حکم ضروری شود یا به انکار نبوت و مثل آن برگردد، موجب کفر و ارتداد است. بدعت در امور اعتقادی نیز گاهی در اصول دین است؛ مثل توحید و نبوت که اشکالی در سببیت کفر و ارتداد آن نیست و گاهی در غیراصول دین است؛ مثل بیان اعتقادی جدید در احوال قبر و قیامت که ریشه‌ای در نصوص نداشته باشد که دراین‌صورت، موجب فسق است؛ مگر این‌که به انکار اصلی از اصول دین یا ضروری دین برگردد. بدعت گاهی نیز در اصول فقه است؛ مثل اعتقاد به حجیت مطلق ظن و قیاس در مقام استنباط که اگر به‌خاطر تقصیر در مقدمات اجتهاد و مخالفت با حجج صریح قطعی دال بر نبود حجیت باشد، موجب فسق است، اگر نگوییم مثل این موارد به انکار اصلی از اصول یا ضروری دین بر می‌گردد.

۶.۲ - حکم اموال بدعت‌گذار

اگر بدعت، بدعت‌گذار را به کفر نکشانده باشد، خون و مال و خانواده‌اش نزد همه مذاهب اسلامی محترم است و تعرض به هیچ‌کدام جایز نیست؛ اما اگر به‌سبب بدعتش مرتد فطری شده باشد، اموالش بین ورثه مسلمانش تقسیم می‌شود و اگر مرتد ملی باشد، محجور شده و انتقال اموال به ورثه متوقف بر مرگ بدون توبه وی می‌شود. زن مرتد نیز همین حکم اخیر را دارد و فرقی بین ملی و فطری آن نیست.
گاه ممکن است اهل بدعت، مراکز یا مساجد ضراری را در جامعه علم کنند، که تخریب آن لازم باشد. فتوای مجتهدان بر این است که تخریب اماکن مرتبط با فرقه‌هایی که اهل بدعت‌اند، به اذن حاکم و والی مسلمین است؛ موجب هرج و مرج خواهد شد.

۶.۳ - حکم فرزندان بدعت‌گذار

حنفیه و شافعیه درباره حکم فرزند مرتد می‌گویند: اگر انعقاد نطفه فرزند، قبل‌از انحراف مرتد باشد، فرزند مسلمان است؛ هم‌چنین فرزندی که نطفه‌اش درحال ارتداد منعقد شده، ولی یکی از والدینش در آن حال مسلمان بوده است.
اما اگر در آن زمان هم پدر و هم مادر مرتد بوده‌اند، اختلاف است؛ قول حنفیه و مالکیه و حنابله و قول اظهر شافعیه این است که فرزند نیز مرتد به شمار می‌آید و زمانی که به بلوغ برسد توبه داده می‌شود. در روایتی از حنابله و قولی در شافعیه از وی هم‌چون کافر اصلی، جزیه گرفته می‌شود. فرزندی که در نسب یکی از والدین وی، مسلمانی باشد، از این حکم استثنا شده است.

۶.۴ - وظایف بدعت‌گذار

در آیین اسلام، بدعت‌گذار باید از گناه خود توبه نماید. توبه هر کس از هر گناهی، اگر از سر صدق باشد و توفیق آن را بیابد، نزد خداوند پذیرفته است؛ و اگر در روایات، تعبیر به نپذیرفتن توبه گروهی از گناه‌کاران مثل شارب خمر یا بدعت‌گذار شده است؛ مراد عدم توفیق یا سخت و دوربودن توفیق توبه حقیقی برای آنان است؛ وگرنه هر کسی با هر گناهی اگر توبه حقیقی کند، خداوند را توّاب و رحمان خواهد یافت. اما انجام برخی گناهان، احکام و حدود خاصی دارد و پذیرش و عدم پذیرش توبه آنان نزد خداوند، موضوعی جدا از مسموع یا مسموع‌نبودن توبه آنان نزد حاکم شرع در این دنیا است. گاهی توبه گناهکار مسموع نیست و موجب برداشته‌شدن حد خاص وی نمی‌شود؛ مثلًا اگر بدعت بدعت‌گذار موجب کفر وی شده باشد، آثار و احکام ارتداد بر وی مترتب می‌شود و بسته به نوع ارتداد وی، ممکن است توبه وی مسموع باشد یا موجب حکم به قتل وی گردد. اما اگر بدعت، موجب کفر وی نگردد، فاسق است و مثل همه گناهان دیگر می‌تواند توبه کند و اشکالی در توبه وی نیست.
مشهور اهل سنت از حنفی و مالکی و شافعی و حنبلی، قائل به قبول توبه بدعت‌گذار هستند؛ و به آیه ذیل استدلال می‌کنند: قُلْ لِلَّذِینَ کَفَرُوا اِنْ یَنْتَهُوا یُغْفَرْ لَهُمْ ما قَدْ سَلَفَ وَ اِنْ یَعُودُوا فَقَدْ مَضَتْ سُنَّتُ الْاَوَّلِینَ. عده‌ای از مذاهب چهارگانه اهل‌سنت، توبه بدعت‌گذاری را که اهل اظهار اسلام و پنهان‌ کردن کفر است، قبول نمی‌دانند؛ مثل منافق و زندیق و باطنی؛ چراکه آنان همان‌گونه که اظهار اسلام می‌کنند، اظهار توبه نیز می‌کنند و توبه آن‌ها از روی ترس است.

۶.۵ - وظایف دیگران در برابر بدعت‌گذار

افزون بر احکامی که مربوط به خود بدعت‌گذار است که ذکرش گذشت، هر یک از مسلمانان در مواجهه با بدعت و بدعت‌گزار احکام و تکالیفی دارد که در ادامه به آن‌ها اشاره می شود:

۶.۵.۱ - رد بدعت‌

ردَ بدعت، بر کسی که توانایی ردَ بدعت را دارد واجب است. رد بدعت، از راه‌های متفاوتی می تواند انجام شود؛ مثل رد علمی؛ چنانچه در حدیثی از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) مبارزه علمی با بدعت، مسئولیت علما شمرده شده است و پیامد سکوت در چنین شرایطی، لعنت‌ و سلب نور الهی‌ معرفی گردیده است.

۶.۵.۲ - نهی از منکر

بدعت از محرمات و منکرات است؛ از این‌ رو، نهی از بدعت و امر به پیروی از سنت، بر همه مسلمانان واجب است. البته رعایت مراتب امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر نیز بر همگان لازم است.

۶.۵.۳ - اهانت به بدعت‌گذار

اگر چه مرتد، در بسیاری از احکام با کافر مشترک است، گروهی از فقها، سب و دشنام مرتد را جایز ندانسته‌اند. صاحب جواهر در این‌باره نفی خلاف کرده است‌ و بیان می‌کند که فرقی بین زن و مرد و کسی که به دار کفر ملحق شده یا نشده نیست.
افزون بر این، دشنام به همسر و همچنین فرزندان مرتد، اگرچه تولد آنان در زمان ارتداد والدین باشد، جایز نیست؛  اما شیخ انصاری اهل بدعت را در شمار مستثنیات حرمت غیبت بر شمرده است.

۶.۵.۴ - نپذیرفتن بدعت‌گزار در امور مشروط به عدالت

تصدی برخی امور، مشروط به داشتن عدالت است؛ مثل ولایت عام و خاص، اهلیت برای فتوا و مرجعیت، امامت جماعت، قضاوت و شهادت. هرکاری که عدالت در آن شرط باشد، از بدعت‌گذار پذیرفته نیست؛ چرا که وی یا فاسق است یا کافر و در هر دو فرض، فاقد عدالت به حساب می آید.

۶.۵.۵ - نپذیرفتن ولایت بدعت‌گذار

علمای اهل سنت متفق‌اند که از شروط ولایات عامه مثل خلافت، امارت شهرها و قضاوت، عدالت است. البته ولایت به غلبه هم منعقد می‌شود
و به اتفاق علما، تا زمانی که صاحب این ولایات، با بدعت کافر نشده باشد، اطاعت از وی، به سبب دوری از فتنه و حفظ وحدت مسلمانان و وحدت کلمه، در امر و نهی و قضاوتش واجب است.

۶.۵.۶ - نپذیرفتن شهادت بدعت‌گذار

در میان اهل سنت، مالکیه و حنابله شهادت بدعت‌گذار را قبول نمی‌کنند؛ چه کافر شده باشد یا نه، و چه اهل دعوت به بدعتش باشد یا نباشد. شریک، اسحاق، ابی‌عبید و ابی‌ثور این رای را برگزیده‌اند. ایشان در این حکم، به آیه دوم سوره طلاق تمسک کرده‌اند: «واشهدوا ذوی عدل منکم». حنفیه و شافعیه در قول راجحشان، شهادت بدعت‌گذار را مادامی که کافر نشده باشد، قبول کرده‌اند و در قول مرجوحشان، شهادت بدعت‌گذاری که اهل دعوت است را پذیرفتنی نمی دانند.

۶.۵.۷ - اقتدا نکردن به بدعت‌گذار در نماز

علمای اهل سنت، درباره جواز اقتدا به بدعت‌گذار، اختلاف دارند. حنفیه و شافعیه اقتدا به بدعت‌گذار را تا زمانی‌که بدعت وی به کفر ختم نشده باشد، مکروه دانسته‌اند. ایشان برای جواز اقتدا به بدعت‌گذار، به روایاتی استدلال کرده‌اند؛ از جمله: حدیثی از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) «صلوا خلف من قال لا اله الا الله‌ و صلوا خلف کل برّ و فاجر». 
مالکیان و حنابله گفته‌اند: مستحب است کسی که به بدعت‌گذار اهل دعوت اقتدا کرده، دوباره نمازش را بخواند. ایشان اقتدا به بدعت‌گذاری که بدعتش را مخفی می‌کند و اهل دعوت نیست را جایز می دانند.

۶.۵.۸ - روایت نکردن از راوی بدعت‌گذار

در نظر عالمان شیعی، اگر عدالت راوی را در قبول روایت شرط بدانیم، چنان‌که عده‌ای شرط دانسته‌اند، بی‌شک، روایاتی که بدعت‌گذار در زمان انحرافش نقل کرده است، پذیرفته نیست؛ چراکه بدعت بدعت‌گذار یا موجب فسق است یا موجب کفر.
اما چنانچه وثاقت راوی را در قبول روایت کافی بدانیم، اگر وثاقتش در نقل احراز شود، روایات زمان انحراف وی نیز پذیرفته می شود، چنان که به طریق اولی، روایات زمان عدم انحرافش با احراز وثاقت یا عدالت در آن زمان (طبق هریک از مبانی) پذیرفته می گردد.
علمای اهل سنت نیز روایت کسی که با بدعتش به کفر رسیده است را نمی‌پذیرند. آنان بدعت کسی را سبب کفر می‌دانند که امر متواتری از شرع را انکار کرده باشد؛ اما درباره کسی که بدعتش وی را به کفر نکشانده باشد، سه قول در میان اهل‌سنت وجود دارد:
۱. نپذیرفتن روایت مطلقا. امام مالک به این رای معتقد است و دلیل این رای، آن است که روایت از چنین کسی، ترویج عقاید وی است؛
۲. پذیرش روایت به این شرط که کذب را در یاری مذهبش روا نداند. این قول شافعی و ابی یوسف و الثوری است؛
۳. پذیرش روایت، در صورتی‌ که دعوت‌کننده به بدعت نباشد؛ و گرنه روایت وی، پذیرفتنی نیست. النووی و سیوطی گفته‌اند این قول اعدل و اظهر است و این قول کثیر یا اکثر است و احتجاج بخاری و مسلم در صحیحین به کثیری از اهل بدعت غیر داعی، مؤید این مطلب است.

۶.۵.۹ - شرکت نکردن در مجلس بدعت‌گذار

شرکت در مجالس اهل بدعت، به قصد راهنمایی و امر به‌ معروف و نهی از منکر، برای افرادی که توان علمی و عملی دارند و احتمال تاثیر هم می‌دهند، نه تنها جایز، بلکه واجب است.

۶.۵.۱۰ - ازدواج نکردن با بدعت‌گذار

اگر بدعت بدعت‌گذار، وی را به کفر کشانده باشد، احکام کافر بر وی جاری می‌شود و هیچ زن مسلمانی به تزویج وی در نخواهد آمد. اما چنانچه بدعت‌گذار، زن باشد، جواب مبتنی بر مسئله جواز ازدواج با زن کافر است.
اگر بدعت‌گذار محکوم به کفر نباشد و مخالف مذهب نیز نباشد، اصل، جواز ازدواج با وی است؛ هر چند، کراهت ازدواج با فاسق به قوت خود باقی است‌. (افزون بر این‌که دوری گزیدن از بدعت‌گذار و عدم ازدواج با وی از وسایل رد و مبارزه با بدعت است.)  اگر بدعت‌گذار محکوم به کفر نبوده و مخالف مذهب باشد، جواب مبتنی بر مسئله جواز ازدواج با مخالف است که بنابر مشهور، این ازدواج جایز ولی مکروه است، بر خلاف ناصبی که ازدواج با وی حرام است.  و 
این احکام مربوط به زمانی است که بدعت قبل‌ از ازدواج شکل گرفته باشد؛ اما اگر بدعت بعداز ازدواج باشد، حکم این مسئله در حکم زوجه مرتد وارد می‌شود. اگر مرتد فطری باشد، به مجرد ارتداد زوجه جدا می‌شود. اما اگر مرتد ملی باشد، جدایی متوقف بر انقضای مدت عده زوجه و عدم توبه زوج می‌شود.
علمای اهل سنت بر این اتفاق دارند که اگر ارتداد قبل‌ از ازدواج باشد، ازدواج صحیح نیست؛ بنابراین نه با مسلمان، نه با کافر و نه با مرتد، نمی‌تواند ازدواج کند.

۶.۵.۱۱ - نماز نگزاردن بر بدعت‌گذار

نماز میت گزاردن، هم‌چنین غسل و کفن و دفن، بر هر میت مسلمانی واجب است و تفاوتی بین عادل و فاسق نیست؛ اما نماز بر کافر، مرتد فطری و مرتد ملی اگر بدون توبه مرده باشند، جایز نیست و معروف عدم فرق بین امامی و غیرامامی است، الا این‌که برخی فقها حکم وجوب را برای امامی اختصاص داده‌اند.
بنابراین، اگر بدعت، موجب کفر شود؛ بر آنان نمازخوانده نمی‌شود و اگر موجب کفر نگردد و امامی بدعت‌گذار باشد نمازخواندن بر وی واجب است؛ ولی اگر بدعت‌گذار، فاسق غیرامامی باشد، طبق اختلاف پیش‌گفته، قائلان به نماز برای هر مسلمان باید نماز بر وی را واجب بدانند؛ چراکه اگرچه با بدعتش فاسق گشته؛ اما مسلمان است و قائلان به اختصاص نماز بر مومن و امامی، طبعاً ملتزم به وجوب نماز بر وی نمی‌شوند.
مشهور اهل‌سنت قائل به وجوب نماز بر بدعت‌گذار غیر کافر است؛ به سبب حدیث پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) که فرمود: «صلوا علی من قال لا اله الا الله»؛ اما حنابله نماز بر بدعت‌گذار را منع کرده‌اند؛ زیرا پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نماز بر صاحب دین و قاتل نفس که جرمشان از بدعت‌گذار کم‌تر است، ترک کردند.
این نکته نیز درخور توجه است که در صورت جواز نماز و تشییع و تجهیز میت بدعت‌گذار، نباید مراسم تشییع و تجهیز وی، تعظیم و ترویج مسلک و مذهب وی باشد؛ مثل این‌که بعضی از بزرگان علما و متدینان در تشییع وی شرکت کرده و بر وی نماز بخوانند؛ مبادا که از دیگری موجب وقوع در حرام و فتنه گردد و این به اختلاف شرایط و اشخاص از میت و تشییع‌کننده متفاوت است. مذهب مالکیه نیز قائل به کراهت نماز اصحاب فضل بر بدعت‌گذار شده‌اند.
در میان اهل سنت این سوال مطرح است که اگر مرتد فطری که توبه‌اش مسموع نیست، توبه کرد، نماز میت دارد یا خیر؟ چون درحقیقت وی با توبه، مسلمان مرده و شهادتین را اظهار کرده است و نپذیرفتن توبه وی در این دنیا، به دلیل بعضی از آثار و احکام شرعی است. در میان علمای اهل سنت در این مورد گفت‌وگو است و به هر تقدیر حکم دائر مدار بقاء شرعی ارتداد و عدم بقای آن است.

۱. قرآن کریم‌
۲. آشتیانی، محمدحسن، بحر الفوائد فی شرح الفرائد، انتشارات کتابخانه آیه اللّه مرعشی نجفی، قم ۱۴۰۳ ق.
۳. ابن‌ابی‌یعلی، محمد، طبقات الحنابله، دارالمعرفه، بیروت، [۴۶]    .
۴. ابن‌تیمیه، احمد‌ بن عبدالحلیم، التفسیر، دارالوفا، ریاض ۱۴۱۸ ق.
۵. الهدایه السنیه و التحفه الوهابیه النجدیه، مطبعه المنار، مصر، بی‌تا.
۶. ابن‌حجر هیتمی، احمد بن محمد، التبیین بشرح الاربعه، حلبی، بی‌تا    .
۷. الفتاوی الکبری الفقهیه علی مذهب الامام الشافعی، دار الکتب العلمیه، بیروت ۱۴۱۷ ق.
۸. ابن‌حجر عسقلانی، احمد بن‌ علی، فتح الباری بشرح صحیح الامام ابی‌عبدالله محمدبن اسماعیل‌البخاری، چاپ دوم: مکتبه‌العبیکان، ریاض ۱۴۲۵ ق.
۹. ابن‌رجب، عبدالرحمن‌ بن احمد، جامع العلوم و الحکم، هند، بی‌تا    .
۱۰. ابن‌منظور، ابوالفضل جمال‌الدین محمد‌ بن مکرم، لسان العرب، چاپ سوم: دارالفکر، بیروت ۱۴۱۴ ق.
۱۱. ابن‌حنبل، احمدبن محمد، المسند، دارالجیل، بیروت ۱۴۱۰ ق.
۱۲. ابن‌ماجه، محمد بن مزید، سنن، دار احیاء التراث العربی، بیروت ۱۴۱۸ ق.
۱۳. ابوداود، سلیمان بن اشعث، سنن، دار احیاء السنه النبویه، بیروت ۱۴۱۸ ق.
۱۴. اصفهانی، حسین بن محمد راغب، مفردات الفاظ القرآن، دارالعلم، لبنان ۱۴۱۲ ق.
۱۵. اصفهانی، فاضل هندی، محمد بن حسن، کشف اللثام و الابهام عن قواعد الاحکام، دفتر انتشارات اسلامی، قم ۱۴۱۶ ق.
۱۶. انصاری شوشتری، محمدعلی، الموسوعه الفقهیه المیسره و یلیها الملحق الاصولی، چاپ سوم: مجمع الفکر الاسلامی، قم ۱۴۲۸ ق.
۱۷. انصاری، مرتضی بن محمدامین، المکاسب المحرمه، دارالذخائر، قم ۱۴۱۱ ق.
۱۸. رسائل الفقهیه، کنگره جهانی دویستمین سالگرد تولد شیخ انصاری، قم ۱۴۱۴ ق.
۱۹. فرائد الاصول، چاپ پنجم: النشر الاسلامی، قم ۱۴۱۶ ق.
۲۰. باقری، جعفر، البدعه، دراسه موضوعیه لمفهوم البدعه و تطبیقاتها علی ضوآ منهج اهل‌البیت (علیهم‌السّلام)، المجمع العالمی لاهل البیت (علیهم‌السّلام)، المعاونیه الثقافیه، قم ۱۳۷۳.
۲۱. مجموعه مقالات کنگره جهانی جریان‌های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام، ج‌۶، ص: ۲۱۶.
۲۲. بحرانی، یوسف بن احمد، الحدائق الناضره، انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین، قم ۱۴۰۵ ق.
۲۳. بخاری، محمدبن اسماعیل، صحیح بخاری، دارالعلم، بیروت، [۴۹]    .
۲۴. بخیت المصری، محمد، احسن الکلام، بی‌جا، بی‌تا    .
۲۵. برجی، یعقوب علی، بدعت در فقه اسلامی، پایگاه ویکی فقه.
۲۶. بیاتی، جعفر، بدعت (معیارها و پیامدها)، ترجمه حاتمی طبری، کاظم، چاپ دوم: مشعر، قم ۱۳۹۱.
۲۷. جمعی از پژوهشگران، موسوعه الفقه الاسلامی طبقا لمذهب اهل البیت (علیهم‌السّلام)، مؤسسه دائره المعارف فقه اسلامی بر مذهب اهل بیت (علیهم‌السّلام)، قم ۱۴۲۳ ق.
۲۸. حائری اصفهانی، محمدحسین، الفصول الغرویه فی‌الاصول‌الفقهیه، دار احیاء العلوم الاسلامیه، قم ۱۴۰۴ ق.
۲۹. حکیم، سید محسن، مستمسک العروه الوثقی، دارالتفسیر، قم ۱۴۱۶ ق.
۳۰. خطیب شربینی، محمدبن احمد، مغنی المحتاج الی معرفه معانی الفاظ المنهاج، دارالذخائر، قم ۱۴۱۰ ق.
۳۱. خمینی، روح الله، انوار الهدایه فی التعلیقه علی الکفایه، چاپ دوم: مؤسسه نشر آثار امام خمینی، تهران ۱۴۰۵ ق.
۳۲. تحریر الوسیله، دارالعلم، قم [۵۱]    .
۳۳. تهذیب الاصول، تقریرات سبحانی، جعفر، دارالفکر، قم ۱۴۰۹ ق.
۳۴. خوئی، ابوالقاسم، المستند فی شرح العروه الوثقی، لطفی، قم [۵۲]    .
۳۵. دراسات فی علم الاصول، تقریر‌هاشمی شاهرودی، علی، دائرهالمعارف اسلامی، قم ۱۴۱۹ ق.
۳۶. دارمی، عبدالله‌بن عبدالرحمن، سنن الدارمی، دارالریان للتراث، قاهره ۱۴۰۷ ق.
۳۷. روحانی، محمدصادق، فقه‌الصادق ۷، دارالکتب، قم ۱۴۱۲ ق.
۳۸. منهاج‌الفقاهه، چاپ پنجم: انوارالهدی، قم ۱۴۲۹ ق.
۳۹. سبحانی، جعفر، البدعه مفهومها، حدها و آثارها، موسسه امام صادق (علیه‌السّلام)، قم ۱۴۱۶ ق.
۴۰. وهابیت مبانی فکری و کارنامه عملی، چاپ دوم: موسسه امام صادق (علیه‌السّلام)، قم ۱۳۸۵.
۴۱. سیوطی، جلال‌الدین، تدریب الراوی شرح التقریب للنوی، دارالکلم الطیب، دمشق ۱۴۲۶ ق.
۴۲. شاطبی، ابراهیم بن موسی، الموافقات فی اصول الشریعه، تحقیق شیخ ابراهیم رمضان، دارالمعرفه، بیروت ۱۴۱۵ ق.
۴۳. الاعتصام، مکتبه الریاض الحدیثه، ریاض، [۵۳]    .
۴۴. شهید اول، محمد بن مکی، القواعد والفوائد، مفید، [۵۴]    .
۴۵. شهید ثانی، زین‌الدین‌ بن علی، الرعایه فی علم الدرایه، مکتبه آیه‌الله المرعشی، قم ۱۴۰۸ ق.
۴۶. مسالک الافهام، دار الهدی، قم [۵۵]    .
۴۷. شیخ بهائی، محمد بن حسین، زبده الاصول، مرصاد، قم ۱۴۲۳ ق.
۴۸. طبسی، نجم الدین، نماز تراویح سنت یا بدعت، شیرازی، محمد حسین، دلیل ما، قم ۱۴۲۷ ق.
۴۹. طوسی، محمد بن حسن، العُده فی اصول الفقه، محمد تقی علاقبندیان، قم ۱۴۱۷ ق.
۵۰. عاملی، حسن بن زین الدین، معالم الدین فی الاصول، بی‌جا، بی‌تا    .
۵۱. عاملی، سید محسن امین، کشف الارتیاب فی اتباع محمدبن عبدالوهاب، چاپ دوم: دارالکتب الاسلامی، ۱۳۷۴.
۵۲. عزت علی عطیه، البدعه تحدیدها و موقف الاسلام منها، دارالکتب العربی، بیروت، [۵۷]    .
۵۳. علامه حلی، حسن‌ بن یوسف، مبادی الوصول الی علم الاصول، مطبعه العلمیه، قم ۱۴۰۴ ق.
۵۴. علم الهدی، سید مرتضی، رسائل الشریف المرتضی، دارالقرآن الکریم، ۱۴۰۵ ق.
۵۵. علی‌زاده موسوی، مهدی، مبانی اعتقادی سلفی‌گری و وهابیت، چاپ دوم: آوای منجی، ۱۳۹۳ ش.
۵۶. غزالی، محمد بن محمد، المستصفی فی علم الاصول، بیروت، دارالکتب العلمیه، [۵۸]    .
۵۷. فاضل مقداد، مقدادبن عبدالله، التنقیح الرائع لمختصرالشرائع، کتابخانه آیت‌الله مرعشی، قم ۱۴۰۴ ق.
۵۸. فراهیدی، خلیل بن احمد، کتاب العین، دار احیاء التراث العربی، بیروت ۱۴۲۱ ق.
۵۹. مؤسسه دائره معارف الفقه الاسلامی، موسوعه الفقه الاسلامی طبقا لمذهب اهل البیت (علیهم‌السّلام)، مؤسسه دائرهالمعارف الفقه الاسلامی، قم ۱۴۳۱ ق.
۶۰. متقی، علی بن حسام‌الدین، کنز العمال فی سنن الاقوال والافعال، چاپ پنجم: مؤسسه الرساله، بیروت ۱۴۰۵ ق.
۶۱. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، چاپ دوم، دار احیاء تراث العربی، بیروت ۱۴۰۳ ق.
۶۲. محقق حلی، جعفر بن حسن، معارج الاصول، موسسه آل البیت، قم ۱۴۰۳ ق.
۶۳. مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، دار احیاء التراث العربی، بیروت، [۵۹]    .
۶۴. مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، چاپ پانزدهم: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران ۱۳۶۰.
۶۵. مقدس اردبیلی، احمد بن محمد، مجمع الفائده، انتشارات اسلامی، قم ۱۴۰۳ ق.
۶۶. میرزای قمی، ابوالقاسم بن محمدحسن، قوانین فی الاصول، چاپ دوم: مکتبه العلمیه الاسلامیه، تهران ۱۳۷۸ ق.
۶۷. نائینی، محمدحسین غروی، کتاب الصلاه، دفتر انتشارات اسلامی، قم ۱۴۱۱ ق.
۶۸. نجفی، کاشف الغطاء، جعفر بن خضر مالکی، کشف الغطاء عن مبهمات الشریعه الغراء، مهدوی، اصفهان، [۶۰]    .
۶۹. نجفی، محمد حسن، جواهر الکلام، هفتم، دار احیاء التراث العربی، بیروت ۱۴۰۴ ق.
۷۰. نراقی، احمدبن محمد مهدی، مستند الشیعه فی احکام الشریعه، موسسه آل البیت، قم ۱۴۱۵ ق.
۷۱. عوائد الایام، چاپ دوم: مکتبه بصیرتی، قم ۱۴۰۸ ق.
۷۲. نووی، یحیی‌بن شرف، روضه الطالبین، بیروت، بی‌تا    .
۷۳. وزاره الاوقاف والشئون الاسلامیه، الموسوعه الفقهیه الکویتیه، چاپ پنجم: وزاره الاوقاف والشئون الاسلامیه، کویت ۱۴۲۴ ق.


۱.↑ مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج۲، ص۲۶۳.    
۲.↑ ابن‌حنبل، ابو عبدالله احمد بن محمد، المسند، ج۴، ص۱۲۶.
۳.↑ غزالی، محمد بن محمد، المستصفی فی علم الاصول، ج۱، ص۴۱۶.
۴.↑ شهید اول، محمد، القواعد والفوائد، ج۱، قاعده ۷، ص۳۸.    
۵.↑ فاضل مقداد، التنقیح الرائع لمختصرالشرائع، ج۱، ص۱۴.    
۶.↑ میرزای قمی، ابوالقاسم، قوانین الاصول، ص۳۵.    
۷.↑ شهید اول، محمد بن مکی، القواعد و الفوائد، ج۱، ص۳۸.    
۸.↑ مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج۱، ص۲۳۰.    
۹.↑ ابن‌منظور، جمال الدین، لسان العرب، ذیل واژه «بدع».    
۱۰.↑ فراهیدی، خلیل بن احمد، کتاب العین، ج۲، ص۵۴.    
۱۱.↑ سبحانی، جعفر، البدعه مفهومها، حدها و آثارها، ص۲۵-۳۰.    
۱۲.↑ حنبلی، ابن رجب، جامع العلوم و الحکم، ج۲، ص۱۲۷    
۱۳.↑ ابن حجر عسقلانی، احمد، فتح الباری، ج۱۳، ص۲۵۳    
۱۴.↑ هیتمی، ابن حجر، التبیین، بشرح الاربعه، ص۲۲۱.
۱۵.↑ شاطبی، ابراهیم بن موسی، الاعتصام، ج۱، ص۵۱    
۱۶.↑ علم الهدی، سید مرتضی، رسائل الشریف المرتضی، ج۲، ص۲۶۴.    
۱۷.↑ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۷۴، ص۲۰۲.    
۱۸.↑ نراقی، احمد، عوائد الایام، ص۱۷۶.    
۱۹.↑ عاملی، سید محسن امین، کشف الارتیاب، ص۱۴۳.
۲۰.↑ ابن حجر عسقلانی، احمد، فتح الباری، ج۷، ص۱۰.    
۲۱.↑ برجی، «بدعت در فقه اسلامی»، پایگاه ویکی‌فقه.    
۲۲.↑ ابن ابی یعلی، محمد، طبقات الحنابله، ج، ص.
۲۳.↑ ابن‌تیمیه، احمد بن عبدالحلیم، الهدایه السنیه والتحفه الوهابیه النجدیه، ج، ص.
۲۴.↑ وزاره الاوقاف والشئون الاسلامیه، الموسوعه الفقهیه الکویتیه، ج، ص.
۲۵.↑ ابن‌تیمیه، احمد بن عبدالحلیم، التفسیر، ج، ص.
۲۶.↑ نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج، ص.
۲۷.↑ عسقلانی، ابن‌حجر، فتح الباری، ج۱۳، ص۲۱۲.
۲۸.↑ خطیب شربینی، محمد بن احمد، مغنی المحتاج، ج۴، ص۴۳۶.
۲۹.↑ عسقلانی، ابن‌حجر، فتح الباری ج، ص.
۳۰.↑ عطیه، عزت علی، البدعه تحدیدها و موقف الاسلام منها، ج، ص.
۳۱.↑ همان.
۳۲.↑ وزاره الاوقاف والشئون الاسلامیه، الموسوعه الفقهیه الکویتیه، ج، ص.
۳۳.↑ بحرانی، یوسف، الحدائق الناضره، ج، ص.
۳۴.↑ نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج، ص.
۳۵.↑ مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج۸۴، ص۳۲۶.    
۳۶.↑ مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج۸۳، ص۱۵۷.    
۳۷.↑ نراقی، احمد، عوائد الایام، ج، ص.
۳۸.↑ شیخ انصاری، کتاب الطهاره، ج۲، ص۳۴۴.    
۳۹.↑ احمد نراقی، عوائد الایام، ج۱، ص۱۱۲.    
۴۰.↑ http://lib.efatwa.ir/۴۶۴۸۲/۲/۵۲۲/اخْتِرَاعًا شاطبی، ابراهیم بن موسی، الاعتصام، ج۲، ص۵۵۲.]
۴۱.↑ مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج، ص، ج، ص.
۴۲.↑ شاطبی، ابراهیم بنئ موسی، الموافقات، ج۳، ص۳۸.
۴۳.↑ ابن‌ ماجه، محمد، سنن، ج، ص.
۴۴.↑ ابی‌داود، سلیمان بن اشعث، سنن، ج، ص.
۴۵.↑ بن حجاج، مسلم، صحیح مسلم، ج، ص.
۴۶.↑ مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج۷۴، باب ۱۴، ص۲۰۴، ح ۴۱.
۴۷.↑ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات، ماده (س‌ن‌ن.
۴۸.↑ شهید اول، القواعد و الفوائد، ج۲، ص۳۰۴، قاعده ۲۸۹.
۴۹.↑ البته در نزد علمای حنفی سنت بر دو قسم است: سنت وجوبی و سنت استحبابی چنان که کراهت را نیز بر دو قسم می‌دانند کراهت تحریمی و تنزیهی.
۵۰.↑ بخاری، محمدبن اسماعیل، صحیح بخاری، ج، ص.
۵۱.↑ برای نقد سندی و دلالی حدیث ر. ک: طبسی، نجم الدین، نماز تراویح سنت یا بدعت.
۵۲.↑ ص۷۷.
۵۳.↑ غزالی، محمد، المستصفی، ج۱، ص۲۶۰.
۵۴.↑ علامه مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج، ص.
۵۵.↑ نراقی، احمد، عوائد الایام، ج، ص.
۵۶.↑ آشتیانی، محمد حسن، بحر الفرائد، ج، ص.
۵۷.↑ برجی، بدعت در فقه اسلامی، پایگاه ویکی فقه.
۵۸.↑ علم الهدی، سید مرتضی، رسائل الشریف المرتضی، ج۳، ص۸۳.
۵۹.↑ الی هنا خرجنا بلزوم وجود قیود ثلاثه فی تحقّق البدعه وصدقها: ۱ ان یکون تدخّلا فی الشریعه وتصرّفاً فیها عقیدهً وحکماً … (جعفر سبحانی، البدعه و آثارها الموبقه، ص۳۸.
۶۰.↑ ابن‌رجب حنبلی و ابن‌حجر عسقلانی در تعریف خود از بدعت به این نکته اشاره داشتند.
۶۱.↑ خداوند خطاب به پیامبر می‌فرماید: وَ رَفَعْنا لَکَ ذِکْرَکَ.
۶۲.↑ «تو را بلندآوازه کردیم» (شرح، آیه). روشن است که جشن گرفتن برای آن حضرت، بلند آوازه ساختن اوست که خدا از آن خبر داده است. در آیه دیگر مودت به خاندان پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) اجر رسالت شمرده شده است: قُلْ لا اَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ اَجْراً اِلَّا الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبی‌ (شورا، آیه ۲۳). قرآن می‌فرماید: فَالَّذِینَ آمَنُوا بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِی اُنْزِلَ مَعَهُ اُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ.
۶۳.↑ آنان که به پیامبر ایمان آوردند و او را حمایت و یاری و احترام کردند و به نوری که همراه او نازل شده ایمان آوردند، آنان رستگارند (اعراف، آیه.
۶۴.↑ بدعت در شرع، چیزی است که پس از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به‌وجود آمده باشد و دلیل خاصی نداشته باشد و در ضمن برخی دلیل‌های عام هم نگنجد (علامه مجلسی، بحارالانوار، ج، ص.
۶۵.↑ نائینی، محمد حسین، تنبیه الامه و تنزیه المله، ص۶ به بعد.
۶۶.↑ شیخ انصاری، مرتضی، رسائل الفقهیه، ص۱۳۹، رساله التسامح فی ادله السنن.
۶۷.↑ خویی، ابوالقاسم، مستند العروه الوثقی (الصلاه)، ج۷، ص۳۴۸.
۶۸.↑ وجه تسمیه بدعت نسبی (اضافی) این است که این امور از جهتی مشروع است و از جهتی شبهه بدعت دارد.
۶۹.↑ اصل نماز مشروع است.
۷۰.↑ ولی در فلان وقت خواندن آن بدعت.
۷۱.↑ همان، ج۱، ص۲۸۷.
۷۲.↑ شاطبی، ابراهیم‌ بن موسی، الاعتصام، ج۲، باب پنجم.
۷۳.↑ درس خارج فقه استاد شیخ حمید درایتی، سال ۱۳۹۲، تقریرات شخصی.
۷۴.↑ نائینی، محمد حسین، تنبیه الامه و تنزیه المله، ص۶ به بعد.
۷۵.↑ سبحانی، جعفر، البدعه و آثارها الموبقه، ص۳۷.
۷۶.↑ وزاره الاوقاف والشئون الاسلامیه، الموسوعه الفقهیه الکویتیه، ج۸، ص۳۵.
۷۷.↑ مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج، ص، ج، ، ، ج، ص.
۷۸.↑ عز بن عبدالسلام، ابوشامه، النووی من الشافعیه، والامام القرافی والزرقانی من المالکیه، و ابن‌الجوزی من الحنابله، و ابن‌عابدین من الحنفیه.
۷۹.↑ شاطبی، ابواسحاق، الاعتصام، ج۱، ص۳۲۱.
۸۰.↑ وزاره الاوقاف والشئون الاسلامیه، الموسوعه الفقهیه الکویتیه، ج۸، ص۳۳.
۸۱.↑ خمینی، سید روح الله، انوار الهدایه فی التعلیقه علی الکفایه، ج، ص.
۸۲.↑ میرزای آشتیانی، محمد حسن، بحر الفوائد، ج، ص.
۸۳.↑ نجفی، محمد حسن، جواهر الکلام، ج، ص.
۸۴.↑ شهید ثانی، مسالک الافهام، ج، صو ص۴۹.
۸۵.↑ بحرانی، یوسف، الحدائق الناضره، ج، ص.
۸۶.↑ همان، ج، ص.
۸۷.↑ خمینی، سید روح الله، انوار الهدایه فی التعلیقه علی الکفایه، ج، ص.
۸۸.↑ ر. ک: نائینی، کتاب الصلاه، ج، ص.
۸۹.↑ نجفی، محمد حسن، جواهر الکلام، ج، صو ص.
۹۰.↑ برجی، یعقوب علی، بدعت در فقه اسلامی، پایگاه ویکی فقه.
۹۱.↑ انصاری شوشتری، محمد علی، الموسوعه الفقهیه المیسره، ج۶، ص۳۱۵.
۹۲.↑ کلینی، محمد، الکافی، ج۱، ص۵۶.    
۹۳.↑ ابن حنبل، احمد، المسند، ج۵، ص۱۰۹.
۹۴.↑ دارمی، عبدالله ‌بن عبدالرحمن، سنن الدارمی، ج۱، ص۴۵.
۹۵.↑ متقی، علی بن حسام‌ الدین، کنزالعمال، ج۱، ص۲۱۸.    
۹۶.↑ متقی، علی بن حسام‌ الدین، کنزالعمال، ج۱، ص۲۲۳.    
۹۷.↑ متقی، علی بن حسام‌ الدین، کنزالعمال، ج۱، ص۲۱۸.    
۹۸.↑ متقی، علی بن حسام‌ الدین، کنزالعمال، ج۱، ص۲۲۰.    
۹۹.↑ مقدس اردبیلی، احمد بن محمد، مجمع الفائده، ج۵، ص۲۱۶.    
۱۰۰.↑ نراقی، احمد، مستند الشیعه، ج۵، ص۴۳۶.    
۱۰۱.↑ نجفی، محمد حسن، جواهرالکلام، ج۱، ص۵۸ و ج۱۳، ص۳۴۵ و ج۳۲، ص۱۱۶.
۱۰۲.↑ ر. ک: وزاره الاوقاف والشئون الاسلامیه، الموسوعه الفقهیه الکویتیه، ج۸، ص۲۱- ۲۲.
۱۰۳.↑ روحانی، سیدمحمدصادق، فقه‌الصادق (علیه‌السّلام)، ج۱۴، ص۲۹۶.
۱۰۴.↑ روحانی، سیدمحمدصادق، منهاج‌الفقاهه، ج۱، ص۳۷۸.
۱۰۵.↑ نووی، یحیی ‌بن شرف، روضه الطالبین، ج۱، ص۳۵۲.
۱۰۶.↑ موسسه دائرهالمعارف الفقه الاسلامی، موسوعه الفققه الاسلامی طبقا لمذهب اهل البیت (علیهم‌السّلام)، ص۱۲۸.
۱۰۷.↑ ر. ک: موسوعه الفقه الاسلامی طبقا لمذهب اهل البیت (علیهم‌السّلام)، مدخل ارتداد.
۱۰۸.↑ خمینی، سید روح الله، تحریر الوسیله، ج۲، ص۴۵۴.
۱۰۹.↑ البدائع، ابن الصباغ، ج۷، ص۱۳۹.
۱۱۰.↑ الشامل، لابن الصباغ، ج۶، ص۶۰۱ به ‌نقل‌ از الموسوعه الفقهیه الکویتیه، مدخل «رده» بحث مصیر اولاد المرتد.
۱۱۱.↑ الانصاف، ج۱۰، ص۳۴۷.
۱۱۲.↑ والخرشی، ج۸، ص۶۶.
۱۱۳.↑ و خطیب شربینی، مغنی المحتاج، ج۴، ص۱۴۲.
۱۱۴.↑ واسنی المطالب، ج۴، ص۱۲۳.
۱۱۵.↑ به‌نقل از: الموسوعه الفقهیه الکویتیه، مدخل «رده» بحث مصیر اولاد المرتد.
۱۱۶.↑ ر. ک: به احکام و انواع ارتداد.
۱۱۷.↑ به کسانی که کفر ورزیده‌اند، بگو: «اگر بازایستند، آنچه گذشته است برایشان آمرزیده می‌شود و اگر بازگردند، به یقین، سنّت‌در مورد     پیشینیان گذشت»، انفال، آیه ۳۸.
۱۱۸.↑ وزاره الاوقاف والشئون الاسلامیه، الموسوعه الفقهیه الکویتیه، ج۸، ص۳۸.
۱۱۹.↑ کلینی، محمد، الکافی، ج۱، ص۵۴.    
۱۲۰.↑ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۴۸، ص۲۵۲.    
۱۲۱.↑ شهید اول، القواعد والفوائد ج۳، ص۵۷۶.
۱۲۲.↑ فاضل هندی، کشف اللثام، ج۱۰، ص۶۶۹، یوسف بحرانی، الحدائق ۱۹ ج، ص۳۷۲، نجفی، کاشف الغطاء، کشف الغطاء ج۴، ص۱۹۹.
۱۲۳.↑ نجفی، محمد حسن، جواهر الکلام، ج۲۴، ص۱۳۶.
۱۲۴.↑ شهید اول، القواعد والفوائد، ج۳، ص۵۷۶.
۱۲۵.↑ کشف الغطاء، جعفر، ج۴، ص۳۳۱، ۴۲۲.
۱۲۶.↑ انصاری، مرتضی، المکاسب، ج۱، ص۳۵۳.
۱۲۷.↑ وزاره الاوقاف والشئون الاسلامیه، الموسوعه الفقهیه الکویتیه، ج۸، ص۳۷.
۱۲۸.↑ سیوطی، جلال الدین، تدریب الراوی شرح التقریب للنوی، ص۲۱۶ و ۲۱۷ خطیب البغدای، احمد بن علی، الکفایه فی علم الروایه، ص۱۲۵- ۱۳۲ به‌نقل‌از موسوعه الکویتیه، ص۳۶.
۱۲۹.↑ اخرجه الدار قطنی، (ج ۲، ص۵۶، طبع دارالمحاسن) به‌نقل از: الموسوعه الفقهیه الکویتیه، ص۳۶.
۱۳۰.↑ اخرجه ابو داوود (ج ۱، ص۳۹۸) به‌نقل‌از الموسوعه الفقهیه الکویتیه، ص۳۶.
۱۳۱.↑ وزاره الاوقاف والشئون الاسلامیه، الموسوعه الفقهیه الکویتیه، ص۳۶.
۱۳۲.↑ محقق حلی، جعفر بن حسن، معارج الاصول، ص۱۴۹.
۱۳۳.↑ علامه حلی، حسن بن یوسف، مبادی الوصول الی علم الاصول، ص۲۰۶.
۱۳۴.↑ شهید ثانی، الرعایه فی علم الدرایه، ص۱۸۳.
۱۳۵.↑ عاملی، حسن، معالم الدین فی الاصول، ص۴۲۷.
۱۳۶.↑ شیخ بهایی، محمد بن حسین، زبده الاصول، ص۷۰.
۱۳۷.↑ طوسی، محمد بن حسن، عده الاصول، ج۲، ص۱۴۸- ۱۵۱.
۱۳۸.↑ اصفهانی، محمد حسین، الفصول الغرویه، ص۲۹۴.    
۱۳۹.↑ انصاری، مرتضی، فرائد الاصول، ج۱، ص۳۰۹.    
۱۴۰.↑ خویی، ابوالقاسم، دراسات فی علم الاصول، ج۳، ص۱۹۰.
۱۴۱.↑ خمینی، سید روح الله، تهذیب الاصول، ج۲، ص۱۹۸.
۱۴۲.↑ وزاره الاوقاف والشئون الاسلامیه، الموسوعه الفقهیه الکویتیه، ص۳۶.
۱۴۳.↑ خمینی، سید روح الله، تحریر الوسیله، ج۱، ص۳۶۲- ۳۶۵.
۱۴۴.↑ بحرانی، یوسف، الحدائق الناضره، ج۲۴، ص۳ به بعد.    
۱۴۵.↑ نجفی، محمدحسن، جواهرالکلام، ج۳۰، ص۲۷ به بعد.    
۱۴۶.↑ نجفی، محمد حسن، جواهرالکلام، ج۳۰، ص۱۱۵    
۱۴۷.↑ نجفی، محمدحسن، جواهرالکلام، ج۳۰، ص۹۲-۱۰۲    
۱۴۸.↑ بحرانی، یوسف، الحدائق، ج۲۴، ص۵۳.    
۱۴۹.↑ ر. ک: موسوعه الفقه الاسلامی طبقا لمذهب اهل البیت (علیهم‌السّلام)، مدخل ارتداد.
۱۵۰.↑ وزاره الاوقاف والشئون الاسلامیه، الموسوعه الفقهیه الکویتیه، مدخل «ردّه.
۱۵۱.↑ ر. ک: نجفی، محمد حسن، جواهر، ج۴، ص۸۰.
۱۵۲.↑ حکیم، سید محسن، مستمسک العروه الوثقی، ج۴، ص۲۱۰.    
۱۵۳.↑ حدیث «اتی برجل قتل نفسه فلم یصل علیه» اخرجه مسلم (۲/ ۶۷۲ ط الحلبی) و حدیث «ترک الصلاه علی صاحب الدین» اخرجه البخاری (الفتح ۴/ ۴۶۷ ط السلفیه.
۱۵۴.↑ وزاره الاوقاف والشئون الاسلامیه، الموسوعه الفقهیه الکویتیه، ص۳۷.
۱۵۵.↑ وزاره الاوقاف والشئون الاسلامیه، الموسوعه الفقهیه الکویتیه، ص۱۳۲.