مطالب علمی (آموزشی-پژوهشی و...) فرزاد تات شه دوست

مطالب علمی (آموزشی-پژوهشی و...) فرزادتات شهدوست

مطالب علمی (آموزشی-پژوهشی و...) فرزاد تات شه دوست

مطالب علمی (آموزشی-پژوهشی و...) فرزادتات شهدوست

بدعت

بِدْعَت به‌معنای این است که پس از پیامبر اسلام(ص) چیزی در دین وارد شود که از آن نهی شده یا درباره آن روایتی وجود ندارد و ذیل هیچ‌یک از احکام کلی دین قرار نمی‌گیرد. بدعت در مقابل سُنّت قرار دارد؛ سُنّت آن آموزه‌هایی است که در قرآن و روایات پیامبر و معصومان بیان شده است. در روایات، بدعت از مصادیق کفر و شرک معرفی شده است و همه فقیهان شیعه و سنی، بدعت را حرام می‌دانند.

در زمینه مصادیق بدعت میان مذاهب اسلامی اختلاف‌نظر وجود دارد و هر مذهب، مذاهب دیگر را به بدعت متهم می‌کند. گفته‌اند: از میان علمای مسلمان بیش از همه ابن‌تیمیه دیگران را به بدعت متهم کرده است.

به باور شیعیان روی‌هم گذاشتن دست‌ها در نماز، خواندن نماز تراویح به جماعت و گفتن آمین در نماز، (پس از سوره حمد) از مصادیق بدعت است. برخی از علمای اهل سنت بر این باورند که بدعت به خوب و بد تقسیم می‌شود و به جماعت‌ خواندن نماز تراویح که به دستور عمر بن خطاب مرسوم شد، بدعت خوب است. اما برخی دیگر از اهل‌سنت هر بدعتی را حرام می‌شمرند.

عالمان مسلمان درباره بدعت آثاری نوشته‌اند؛ کتاب الاِعتصام اثر ابواسحاق ابراهیم شاطبی و البدعه نوشته آیت‌الله سبحانی از این موارد است.

مفهوم‌شناسی

تعاریف مختلفی از بدعت ارائه شده است.[۱] در کتاب البِدعَه، ۲۲ تعریف از علمای شیعه و سنی نقل شده است؛[۲] برای مثال ابن‌حَجَر عَسقلانی بدعت را چیزی دانسته است که در مقابل سنت باشد.[۳] همچنین سَیِّدِ مرتَضی، بدعت را افزودن چیزی به دین یا کاستن چیزی از آن، تعریف کرده است.[۴]

بدعت در اصطلاح فقیهان، یعنی شخص، چیزی را که در دین وجود ندارد را در آن وارد کند؛[۵] مانند آنکه عبادتی را که در دین نیامده است، جزء مناسک توصیه‌ شده در دین بداند.[۶] به فتوای فقیهان، حتی اگر عملی که جزء اعمال دینی نیست، مُستَحَب دانسته شود، بدعت است.[۷]

محمدباقر مجلسی در تعریف مفصل‌تری، بدعت را به‌وجودآمدن چیزی در دین پس از پیامبر اسلام(ص) می‌داند که از آن نهی شده است یا درباره آن روایتی نیست و در ذیل احکام کلی دینی هم جای نمی‌گیرد.[۸]

بدعت می‌تواند در حوزه اعتقادات یا در حوزه احکام شرعی باشد.[۹] بدعت در مقابل سنّت است؛ سنت به‌معنای آموزه‌هایی است که در قرآن و روایات پیامبر(ص) و دیگر معصومان آمده است.[۱۰]

در متون فقهی از بدعت با نام «تشریع» هم یاد شده[۱۱] و تعریف یکسانی برای این دو ارائه شده است.[۱۲]

بدعت، گناه کبیره

در روایات شیعه و اهل سنت، احادیث بسیاری در نکوهش بدعت آمده است.[۱۳] در کتاب البدعه سی روایت در این زمینه نقل شده است؛[۱۴] برای مثال طبق حدیثی در مُسنَد احمد بن حنبل و سُنَن ابن‌ماجه قزوینی، پیامبر(ص) هر بدعتی را گمراهی شمرده است.[۱۵] ابن‌ماجه به نقل از پیامبر(ص) گفته است: روزه، نماز، صدقه، حج، عمره و جهادِ اهل بدعت پذیرفته نمی‌شود.[۱۶] همچنین کُلینی در کتاب کافی، از امام باقر(ع) و امام صادق(ع) نقل کرده است که هر بدعتی گمراهی است و سرانجامِ هر گمراهی جهنم است.[۱۷]

آیت‌الله سبحانی بدعت را از گناهان کبیره دانسته است.[۱۸] شیخ صدوق هم در کتاب مَن لا یَحضُرُه الفقیه، احادیث مربوط به بدعت را در بخش گناهان کبیره آورده است.[۱۹] به گزارش وی، امام باقر(ع) بدعت را از مصادیق کفر و شرک شمرده است.[۲۰]

نکوهش بدعت در قرآن

به باور مفسران و فقیهان مسلمان، طبق آیات قرآن بدعت حرام است.[۲۱] ازجمله آیاتی که در این زمینه به آن استناد می‌شود، آیات ۲۷ سوره حدید، ۱۱۶ سوره نحل،[۲۲] ۶۵ و ۱۵۹ سوره انعام و ۳۱ سوره توبه است.[۲۳]

بر پایۀ آیه ۲۷ سوره حدید، خداوند رَهبانیت را برای مسیحیان تشریع نکرده و این رسم بدعتی از جانب خود آنان بوده است؛[۲۴] همچنین در آیه ۱۱۶ سوره نحل،[یادداشت ۱] آمده است: «شما نباید از پیش خود چیزى را حلال و چیزى را حرام کنید و به خدا نسبت دروغ بدهید».[۲۵] به‌گفته سید محمدحسین طباطبایی، سیاق آیه نشان می‌دهد که در آن مؤمنان از بدعت در دین نهی شده‌اند.[۲۶]

حکم فقهی

فقیهان هرچه را مصداق بدعت باشد، حرام می‌دانند؛[۲۷] برای مثال محقق حِلّی در مسئله چگونگی قسم‌خوردن بَیِّنه (شهود) در دادگاه، گفته است: قسم‌خوردن به غیر نام خدا مانند قسم به کتاب‌های مقدس و پیامبر اسلام(ص) و امامان جایز نیست؛ چراکه این کار بدعت است.[۲۸] همچنین در کتاب جواهرالکلام به نقل از فقیهان امامیه آمده است که در وضو شستن صورت و دست‌ها برای بار سوم، بدعت و حرام است.[۲۹]

به گفته ملااحمد نراقی مسلمانان درباره حُرمت بدعت، اِجماع دارند.[۳۰] او حرام‌ بودن بدعت را از ضروریات(احکام مُسَلَّم) دین اسلام دانسته است.[۳۱]

رواج اتهام بدعت میان مسلمانان

مسلمانان همواره درباره اینکه چه چیزهایی بدعت است، اختلاف‌نظر داشته‌اند.[۳۲] به گفته ابن‌رشد، هریک از مذاهب اسلامی، مذاهب دیگر را به بدعت متهم می‌کند؛[۳۳] برای مثال حنبلی‌ها و وهابیان همه فلاسفه چون فارابی، ابن‌سینا و متکلمان شیعه، معتزله، اشاعره و خوارج را اهل بدعت‌ می‌دانند.[۳۴]

اشاعره به جز خود همه فرقه‌های اسلامی چون معتزله، شیعه و باطنیه را اهل بدعت می‌شمارند.[۳۵] به عقیده شیعیان نیز اهل سنت، غُلات، معتزله، خوارج و صوفیه اهل بدعت‌اند.[۳۶]

گفته‌اند از میان علمای مسلمان، بیش از همه ابن‌تیمیه دیگران را به بدعت متهم می‌کرده است؛[۳۷] او هر عمل یا عقیده‌ای را که به باور خودش از قرآن و سنت پیامبر(ص) و صحابه و تابعان اخذ نشده بود، بدعت می‌دانست.[۳۸]

شیعیان امامی، روی‌هم گذاشتن دست‌ها در نماز،[۳۹] اقامه نماز تراویح به جماعت،[۴۰] گفتن آمین در نماز[۴۱] و جایز بودن سه‌طلاقه‌کردن در یک جلسه[۴۲] را از مصداق‌های بدعت می‌دانند.[۴۳]

تقسیم بدعت‌ها به خوب و بد

برخی از علمای اهل سنت چون شافعی، ابن‌حزم، غزالی و ابن‌اثیر[۴۴] هر بدعتی را ناپسند ندانسته و از بدعت‌های نیک هم سخن به میان آورده‌اند.[۴۵] استناد آنان به سخن خلیفه دوم، عمر بن خطاب درباره سفارش به به‌جماعت‌خواندن نماز تراویح است که آن را بدعتی خوب نامید.[۴۶] به نوشته غزالی تنها بدعتی حرام است که با سنت در تضاد باشد و امری شرعی را از میان بردارد.[۴۷] برخی از علمای اهل سنت نیز بدعت را بر پایۀ احکام خمسه، به پنج دستهٔ واجب، حرام، مستحب، مکروه و مُباح تقسیم کرده‌اند.[۴۸]

بیشتر علمای شیعه و برخی دیگر از اهل‌سنت این تقسیم‌ها را نمی‌پذیرند؛ برای نمونه شهید اول در کتاب القواعد و الفوائد نوشته است: «امور تازه‌ای که پس از پیامبر اسلام(ص) شکل گرفت، به پنج قِسم واجب مانند تدوین قرآن، حرام مانند تحریم ازدواج موقت، مستحب مانند ساخت مدارس، مکروه مانند پرخوری و مباح مانند تهیه وسیله رفاه، تقسیم می‌شود؛ اما تنها قِسم حرام آن بدعت است»؛[۴۹] هرچند به گفته جعفر سبحانی ، او در کتاب دیگرش، ذِکریٰ، از بدعت مکروه هم سخن گفته است.[۵۰] محمدباقر مجلسی با استناد به روایتی که در آن آمده است: «هر بدعتی حرام است»، تقسیم بدعت به اقسام پنج‌گانه را رد کرده است.[۵۱]

شاطِبی از علمای اهل سنت نیز با تقسیم بدعت مخالفت کرده است. اشکال نخست او این است که خود این تقسیم‌بندی از آنجا که دلیل شرعی ندارد، بدعت است. اشکال دوم او این است که مفهوم بدعتِ واجب یا مستحب یا مباح، مفهومی باخودمتناقض است؛ چراکه اگر بر وجوب یا مستحب‌بودن یا مباح‌بودن چیزی دلیلی وجود داشته باشد، آن چیز دیگر بدعت نخواهد بود؛ زیرا بدعت چیزی است که دلیلی شرعی برای آن نباشد.[۵۲]

مباهته

در حدیثی از امام صادق(ع) به نقل از پیامبر(ص) درخصوص روش برخورد با اهل بدعت، عبارت «بَاهِتُوهُمْ» به کار رفته است[۵۳] که علمای شیعه درباره آن اختلاف‌نظر دارند. برخی چون سیدابوالقاسم خوئی و سیدمحمدرضا گلپایگانی، بر این باورند که معنای آن این است که به اهل بدعت تهمت بزنید؛[۵۴] برخی دیگر چون فیض کاشانی و سیدعبدالکریم موسوی اردبیلی می‌گویند: مراد آن است که اهل بدعت را مبهوت کنید؛ یعنی با بحث‌کردن آن‌ها را قانع و ساکت کنید.[۵۵] صاحب‌ریاض با این دلیل که دروغ حرام است، دروغ‌بستن به اهل بدعت را جایز ندانسته است.[۵۶]

کتاب‌های درباره بدعت

دانشمندان مسلمان از گذشته تاکنون کتاب‌ها و رساله‌های بسیاری در زمینه بدعت نگاشته‌اند؛[۵۷] برخی از آن‌ها، عبارت است از:

  • البِدَع و النّهی عنها، نوشته ابن‌وضّاح قرطبی
  • الحوادث و البِدَع، نوشته طرطوشی
  • الباعث، نوشته ابوشامه
  • الاِعتصام، نوشته ابواسحاق ابراهیم شاطبی
  • البِدَع المُحدَثه، نوشته ابوالقاسم کوفی
  • البِدَع، نوشته جعفر باقری[۵۸]

جستارهای وابسته

سنت

پانویس

  1.  سبحانی، البدعه، ۱۴۱۶ق، ص۲۵.
  2.  سبحانی، البدعه، ۱۴۱۶ق، ص۲۵تا۳۰.
  3.  سبحانی، البدعه، ۱۴۱۶ق، ص۲۵.
  4.  سبحانی، البدعه، ۱۴۱۶ق، ص۲۸.
  5.  برای نمونه نگاه کنید به طباطبایی، ریاض‌المسائل، ۱۴۱۸ق، ج۸، ص۱۷۵؛ خویی، صراط‌النجاة، ۱۴۱۶ق، ج۳، ص۴۲۸.
  6.  خویی، صراط‌النجاة، ۱۴۱۶ق، ج۳، ص۴۲۸.
  7.  برای نمونه نگاه کنید به خویی، موسوعةالامام خویی، ۱۴۱۸ق، ج۶، ص۳۵۵.
  8.  نگاه کنید به مجلسی، بحارالانوار، ۱۴۰۳ق، ج۷۱، ص۲۰۲و۲۰۳.
  9.  مؤسسه دایرةالمعارف فقه اسلامی، فرهنگ فقه، ۱۳۸۸ش، ص۷۵.
  10.  مؤسسه دایرةالمعارف فقه اسلامی، فرهنگ فقه، ۱۳۸۸ش، ص۷۵.
  11.  برای نمونه نگاه کنید به نراقی، عوائدالایام، ۱۴۱۷ق، ص۳۱۹.
  12.  نگاه کنید به خویی، موسوعةالامام خویی، ۱۴۱۸ق، ج۶، ص۳۵۵؛ نراقی، عوائدالایام، ۱۴۱۷ق، ص۳۱۹.
  13.  سبحانی، البدعه، ۱۴۱۶ق، ص۱۵.
  14.  نگاه کنید به سبحانی، البدعه، ۱۴۱۶ق، ص۱۵تا۲۱.
  15.  نگاه کنید به سبحانی، البدعه، ۱۴۱۶ق، ص۱۵و۱۶.
  16.  نگاه کنید به سبحانی، البدعه، ۱۴۱۶ق، ص۱۷.
  17.  کلینی، الکافی، ۱۴۰۷ق، ج۱، ص۵۶.
  18.  نگاه کنید به سبحانی، البدعه، ۱۴۱۶ق، ص۵.
  19.  نگاه کنید به شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ۱۴۱۳ق، ج۳، ص۵۷۲.
  20.  شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ۱۴۱۳ق، ج۳، ص۵۷۲.
  21.  سبحانی، البدعه، ۱۴۱۶ق، ص۱۳-۱۵.
  22.  طباطبایی، المیزان، ۱۴۱۷ق، ج۱۲، ص۳۶۵.
  23.  سبحانی، البدعه، ۱۴۱۶ق، ص۱۳و۱۴.
  24.  طباطبایی، المیزان، ۱۴۱۷ق، ج۱۹، ص۱۷۳.
  25.  ترجمه کاویان‌پور.
  26.  طباطبایی، المیزان، ۱۴۱۷ق، ج۱۲، ص۳۶۵.
  27.  نراقی، عوائدالایام، ۱۴۱۷ق، ص۳۱۹.
  28.  محقق حلی، النهایه و نکتها، ۱۴۱۲ق، ج۲، ص۷۸.
  29.  نجفی، جواهر الکلام، بیروت، ج۲، ص۲۷۶.
  30.  نگاه کنید به نراقی، عوائدالایام، ۱۴۱۷ق، ص۳۱۹.
  31.  نگاه کنید به نراقی، عوائدالایام، ۱۴۱۷ق، ص۳۱۹.
  32.  گذشته، «بدعت؛ مقدمه، تعریف‌ها و تقسیمات»، ص۵۶۰.
  33.  گذشته، «بدعت؛ مقدمه، تعریف‌ها و تقسیمات»، ص۵۶۰.
  34.  گذشته، «بدعت؛ مقدمه، تعریف‌ها و تقسیمات»، ص۵۶۰.
  35.  گذشته، «بدعت؛ مقدمه، تعریف‌ها و تقسیمات»، ص۵۶۱.
  36.  گذشته، «بدعت؛ مقدمه، تعریف‌ها و تقسیمات»، ص۵۶۱.
  37.  طارمی، «بدعت»، ص۵۱۷.
  38.  طارمی، «بدعت»، ص۵۱۷.
  39.  سبحانی، البدعه، ۱۴۱۶ق، ص۱۶۰و۱۶۱.
  40.  سبحانی، البدعه، ۱۴۱۶ق، ص۱۷۹.
  41.  پاکتچی، «بدعت؛‌بررسی تاریخی»، ص۵۶۶.
  42.  سبحانی، البدعه، ۱۴۱۶ق، ص۱۹۹و۲۰۰.
  43.  سبحانی، البدعه، ۱۴۱۶ق، ص۱۱۹.
  44.  سبحانی، البدعه، ۱۴۱۶ق، ص۲۶و۲۷.
  45.  طبسی، دراسات فقهیه فی مسائل الخلافیه، ۱۴۲۹ق، ص۱۶۸؛ سبحانی، البدعه، ۱۴۱۶ق، ص۲۶و۲۷.
  46.  طبسی، دراسات فقهیه فی مسائل الخلافیه، ۱۴۲۹ق، ص۱۶۸.
  47.  غزالی، احیاءالعلوم، ۱۴۰۶ق، ج۲، ص۴و۵.
  48.  شاطبی، الاعتصام، ۱۴۱۲ق، ج۱، ص۲۴۱تا۲۴۵.
  49.  نگاه کنید به شهید اول، القواعد و الفوائد، ۱۴۰۰ق، ج۲، ص۱۴۴تا۱۴۶.
  50.  سبحانی، البدعه، ۱۴۱۶ق، ص۲۸.
  51.  نگاه کنید به مجلسی، مرآةالعقول، ۱۴۰۴ق، ج۱، ص۱۹۳.
  52.  نگاه کنید به شاطبی،الاعتصام، ۱۴۱۲ق، ج۱، ص۲۴۶.
  53.  کلینی، الکافی، ۱۴۰۷ق، ج۲، ص۳۷۵.
  54.  نگاه کنید به خوئی، مصباح‌الفقاهه، ۱۴۱۷ق، ج۱، ص۲۸۱؛ گلپایگانی، الدرالمنضود، ۱۴۱۲ق، ج۱، ص۱۴۹.
  55.  نگاه کنید به فیض کاشانی، الوافی، ۱۴۰۶ق، ج۱، ص۲۴۵؛ «فتوای ۵ مرجع تقلید درباره دروغ گفتن و بهتان زدن»، وبگاه ایسنا، ۶ اسفند ۱۳۹۵ش، دیده‌شده در ۲۶ تیر ۱۳۹۷ش.
  56.  طباطبایی، ریاض‌المسائل، ۱۴۱۸ق، ج۱۶، ص۴۲.
  57.  سبحانی، البدعه، ۱۴۱۶ق، ص۹.
  58.  سبحانی، البدعه، ۱۴۱۶ق، ص۹.

یادداشت

  1.  وَلَا تَقُولُوا لِمَا تَصِفُ أَلْسِنَتُکُمُ الْکَذِبَ هَٰذَا حَلَالٌ وَهَٰذَا حَرَامٌ لِتَفْتَرُوا عَلَى الله الْکَذِبَ ۚ إِنَّ الَّذِینَ یَفْتَرُونَ عَلَى اللهِ الْکَذِبَ لَا یُفْلِحُونَ

منابع

  • قرآن، ترجمه کاویان‌پور.
  • پاکتچی، احمد، «بدعت؛‌بررسی تاریخی»، دایرةالمعارف بزرگ اسلامی، ج۱۱، تهران، مرکز دایرةالمعارف بزرگ اسلامی، چاپ اول، ۱۳۸۱ش.
  • خویی، سیدابوالقاسم، صراط‌النجاة، جمع‌آوری موسى مفیدالدین عاصى عاملى‌، قم، نشر المنتخب، چاپ اول، ۱۴۱۶ق.
  • خویی، سیدابوالقاسم، موسوعةالامام خوئی، قم، مؤسسة احیاء آثار الامام خوئی، چاپ اول، ۱۴۱۸ق.
  • خوئی، سیدابوالقاسم خوئی، مصباح‌الفقاهه، تقریر میرزامحمدعلی توحیدی، قم، انصاریان، چاپ چهارم، ۱۴۱۷ق.
  • سبحانی، جعفر، البدعه؛ مفهومها، حدها و آثارها، قم، مؤسسه امام صادق، ۱۴۱۶ق.
  • شاطبی، ابراهیم بن موسی، الاعتصام، تحقیق سلیم بن عید الهلالی، ریاض، دار ابن عفان، چاپ اول، ۱۴۱۲ق.
  • شیخ صدوق، محمد بن على، من لا یحضره الفقیه، ‏ تصحیح علی‌اکبر غفارى، قم، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم‏، چاپ دوم، ۱۴۱۳ق.

«مَنْ أَصْبَحَ لا یَهْتَمُّ بِأُمورِ الْمُسْلمینَ فَلَیْسَ بِمُسْلِمٍ»

«مَنْ أَصْبَحَ لا یَهْتَمُّ بِأُمورِ الْمُسْلمینَ فَلَیْسَ بِمُسْلِمٍ» آن‌که صبح کند و دغدغه مسلمانان را نداشته باشد، مسلمان نیست. آیا این روایت معتبر است؟

لطفاً روایت: «قَالَ رَسُولُ اللهِ(ص): مَنْ أَصْبَحَ لا یَهْتَمُّ بِأُمورِ الْمُسْلمینَ فَلَیْسَ بِمُسْلِمٍ» را از نظر سند و روات بررسی کنید.

پاسخ اجمالی

در کتاب «کافی» مرحوم کلینی، بخشی با عنوان «بابُ الاهْتِمامِ بِأُمورِ الْمُسْلمین» آمده است. اولین روایت این باب، نقلی است از امام صادق (ع) از پیامبر اسلام(ص) که فرمودند: «هر کسی که، صبح کند و اهتمامی به امور مسلمانان نداشته باشد، مسلمان نیست».[1]
همچنین روایت چهارم این باب از امام صادق(ع) و با تفاوت بسیار اندکی در تعبیر؛ همین معنا را می‌رساند. در روایت پنجم این باب از امام صادق(ع) از پیامبر(ص) نیز همین معنا نقل شده است، جز آن‌که در ادامه آن چنین آمده است: «هر مسلمانی که ندای مسلمانی را بشنود که از او کمک می‌خواهد و پاسخ او را ندهد مسلمان نیست».[2]
بنابراین، سه روایت در یک مضمون وارد شده است و در دو مورد، امام صادق(ع) از پیامبر اسلام(ص) چنین مضمونی را نقل کرده‌اند و نشان از آن دارد که اجمالاً می‌توان پی برد، چنین مضمونی از پیامبر(ص) وارد شده است.
اینک به بررسی سند هر سه روایت می‌پردازیم.
1. «علی بن ابراهیم عن ابیه عن النوفلی عن السکونی عن ابی عبد الله(ع) قال: قال رسول الله(ص)...»؛ علی بن ابراهیم و پدرش ابراهیم بن هاشم از ثقات و مورد اعتماد هستند.[3] نوفلی نیز بنابر تحقیق مورد اعتماد است[4] و سکونی اگر چه از عامه و اهل سنت است اما مورد اعتماد شناخته شده است.[5] بنابراین، این روایت از درجه اعتبار برخوردار و موثّق است.
2. «محمد بن یحیی عن احمد بن محمد بن عیسی عن ابن محبوب عن محمد بن القاسم الهاشمی عن ابی عبد الله(ع) ...»؛ محمد بن یحیی العطار از بزرگان و ثقات است.[6] همین‌طور احمد بن محمد بن عیسی و ابن محبوب.[7] تنها محمد بن قاسم هاشمی شناخته شده نیست. بنابراین، این روایت از نظر سندی ضعیف شمرده می‌شود.
3. «عَنْهُ عن سَلَمَةَ بن الخطاب عن سلیمان بن سَماعَةَ عن عَمِّهِ عاصم الکوزِیِّ عن ابی عبد الله(ع) انّ النبی(ص)...»؛
ضمیر در «عنه» با توجه به روایت قبلی آن، به محمد بن یحیی بر می‌گردد. سلمه بن خطاب را نجاشی تنها در حدیث ضعیف دانسته است،[8] البته نه ضیعف به معنای غیر ثقه. سلیمان بن سماعه ثقه و مورد اعتماد است.[9] عاصم الکوزی نیز ثقه و مورد اعتماد است.[10]
نتیجه این‌که؛ با توجه به مجموع اسناد یاد شده، این حدیث دارای اعتبار می‌باشد.
 

[1]. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج 2، ص 163، تهران، دار الکتب الاسلامیه، 1407ق.
[2]. همان، ص 164.
[5]. خوئی، ابوالقاسم، معجم رجال الحدیث، ج 3، ص 107، قم، مرکز نشر آثار شیعه، 1410ق.
[8]. نجاشی، احمد بن علی، رجال نجاشی، ص 187، قم، جامعه مدرسین، 1407ق.
[9]. همان، ص 184.
[10]. همان، ص 301.

توقیف اعیانی برای اجرای حکم

صورتجلسه نشست قضایی
تاریخ برگزاری: 1384/12/05
برگزار شده توسط: استان اصفهان/ شهر شهرضا

موضوع

توقیف اعیانی برای اجرای حکم

پرسش

عرصه کارخانه‌ای به متراژ چهل و یک هزار و هفتصد مترمربع رسماً متعلق به افراد متعددی است. عده زیادی از کارگران کارخانه از طریق اداره کار رأی بر محکومیت شرکت مذکور با مدیریت آقای (الف) گرفته‌اند؛ در حالی که مدیرعامل هیچ‌گونه مالکیتی بر عرصه کارخانه ندارد، تأسیسات کارخانه نیز قبلاً به درخواست کارگران از طریق مزایده به فروش رسیده است و در حال حاضر کارگران درخواست فروش عرصه کارخانه را دارند، تصمیم اجرای احکام مدنی در این خصوص چیست؟

نظر هیئت عالی

برحسب مقررات ماده 22 قانون ثبت و آیین‌نامه‌های مربوط، اعیانی تابع عرصه است. در ماده 39 قانون مدنی هم آمده هر بنا روی زمین، ملک مالک آن می‌باشد مگر این‌که خلافش ثابت شود.
در سوال مربوط عرصه کارخانه متعلق به مالکین متعدد است و ماشین‌آلات کارخانه هم فروخته شده و کارگران برای استیفای حقوق خود عرصه کارخانه را معرفی کرده‌اند که در مالکیت کارخانه و مدیر شرکت نیست، لذا قاضی اجرای احکام به همین جهت نمی‌تواند نسبت به عرصه ملک اقدام کند مگر این‌که اعیانی احداثی از طرف کارخانه با اجازه مالک عرصه بوده و مراتب در سند مالکیت منعکس شده باشد که در این صورت توقیف اعیانی برای اجرای حکم بلامانع خواهد بود.

نظر اتفاقی

نظر به این‌که محکومٌ‌علیه شخصیت حقوقی یعنی شرکت سهامی خاص است و طبق استعلام به عمل آمده از اداره ثبت اسناد و املاک، عرصه شرکت (زمین شرکت) در مالکیت اشخاص ثالث می‌باشد و به استناد ماده 33 قانون اجرای احکام مدنی در قبال محکومٌ‌به باید مال محکوم‌ٌٌعلیه توقیف و به مزایده گذاشته شود، توقیف اموال مذکور وجاهت قانونی ندارد و مستنبط از ماده 104 مکرر آیین‌نامه قانون ثبت اسناد و املاک مصوب 1317 و ماده 22 قانون ثبت اعیانی تابع عرصه و ملک می‌باشد و در صورت توافق بین مالک عرصه و احداث‌کننده مجاز اعیانی باید در ستون انتقالات سند مالکیت و ذیل ثبت ملک قید شود و چون در اسناد مالکیت عرصه شرکت به نام اشخاص ثالث است بنابراین، اعیانی نیز تابع عرصه می‌باشد مگر این‌که مالکین رسمی عرصه به عدم مالکیت اعیانی اذعان کنند که در این صورت می‌توان اعیانی را توقیف و از طریق مزایده اقدام کرد.

اعیانی جدید در ملک وقفی در صورت اعیانی بودن عرصه و اعیان هر دو

صورتجلسه نشست قضایی
تاریخ برگزاری: 1385/03/22
برگزار شده توسط: استان مازندران/ شهر ساری

موضوع

اعیانی جدید در ملک وقفی در صورت اعیانی بودن عرصه و اعیان هر دو

پرسش

زمانی که عرصه و اعیان هر دو وقف باشند آیا اعیانی احداثی جدید در ملک وقفی نیز وقف است یا فقط اعیانی زمان ایجاد وقف، مشمول وقف می‌شود؟

نظر هیئت عالی

نشست قضایی (4) مدنی: بر حسب مقررات ماده 39 قانون مدنی هر بنا و درخت که روی زمین است و همچنین هر بنای زیرزمین، ملک مالک آن زمین محسوب می‌شود مگر این‌که خلاف آن اثبات شود. در زمین موقوفه هم اعیانی موجود موقوفه است. مگر این‌که خلاف آن به اثبات برسد. اگر اعیانی سابق تخریب شده باشد احداث بنای جدید بدون اجازه وجهه قانونی ندارد. در صورتی که متولی یا اداره اوقاف برحسب مورد، اجازه احداث بنا را دهد صاحب اعیانی حتّی می‌‌تواند اعیانی را با اجازه به ثبت رساند. در صورتی که بدون اجازه اعیانی در ملک موقوفه احداث شود در حکم غصب بوده و محکوم به قلع و قمع است.

نظر اتفاقی

اگر اعیانی جدید در راستای وقف ایجاد شده و از حیث تشابه نیز همسان با اعیانی قبلی و با اجازه متولی و مورد نظر واقف باشد مشمول وقف است. با توجه به مفهوم مخالف ماده 88 قانون مدنی، عمران موقوفه جایز است و تا زمانی که عمران ممکن است بیع آن جایز نیست پس عمران موقوفه و احداث اعیانی جدید به شرح فوق داخل وقف است. لکن چنان‌چه بدون اجازه باشد با استناد به مواد 313 و 314 مشمول غصب و شرایط آن خواهد بود.
«مسئله 66 از کتاب وقف تحریرالوسیله حضرت امام (ره) نیز موید موضوع است.»

طرح دعوای اثبات مالکیت و ابطال سند رهنی و تفکیک و تنظیم سند رسمی از سوی خریدار

صورتجلسه نشست قضایی
تاریخ برگزاری: 1390/02/16
برگزار شده توسط: استان گیلان/ شهر رشت

موضوع

طرح دعوای اثبات مالکیت و ابطال سند رهنی و تفکیک و تنظیم سند رسمی از سوی خریدار

پرسش

شخصی پروانه احداث هشت واحد آپارتمان را بر روی زمین خود دریافت می‌کند و سپس با پیشرفت بیست درصدی کار کلیه واحدها را در قالب عقد بیع به اشخاص ثالث واگذار می‌کند و بعد از پیشرفت هفتاد درصدی کار و با اخذ تسهیلات از بانک، ملک را در رهن بانک قرار داده است. خریدار به استناد مبایعه‌نامه عادی اقدام به طرح دعوای اثبات مالکیت و ابطال سند رهنی و تفکیک و تنظیم سند رسمی می‌کند. ماهیت حقوقی عقد رهن و تکلیف خواسته‌ها چیست؟

نظر هیئت عالی

نظر به این‌که اسناد عادی از نظر مفاد و تاریخ نسبت به اشخاص ثالث اعتباری ندارند، در حالی‌که مطابق ماده 1305 قانون مدنی: «در اسناد رسمی، تاریخ تنظیم معتبر است حتی علیه اشخاص ثالث...» از آنجایی که در هنگام تنظیم قرارداد و وقوع عقد پیش‌خرید آپارتمان‌ها، واحدها کامل نبوده است؛ لذا قرارداد تنظیمی بین طرفین در حدود ماده 10 قانون مدنی عهدی بوده و در جمع حقوق خریداران و مرتهن که حق عینی تبعی دارد باید قائل شد که بنای متعاملین در تنظیم قراردادها تکمیل واحدها و آزاد‌بودن آن‌ها و سپس واگذاری به خریداران است. با این ترتیب، در صورتی‌که پس از تکمیل واحدها و انجام تشریفات لازم و تفکیک واحدها، فروشنده اقدام به فک رهن و آزادی ملک نکرده باشد، خریداران می‌توانند الزام فروشنده را به ایفای تعهد و فک رهن و انتقال رسمی خواستار شوند. در موقعیت فعلی موجبی برای ابطال سند رهنی و تفکیک و تنظیم وجود ندارد.

نظر اتفاقی

نظر اول: عقد رهن، عینی و قرارداد فوق عهدی و تابع قصد طرفین است که هدف از آن، ساخت یک واحد و تحویل آن است و روند کاری هم نشان‌دهنده همین موضوع است؛ لذا دعاوی محمل قانونی ندارند. مضافاً کلیه معاملات راجع به اموال غیرمنقول که به ثبت می‌رسند نسبت به اشخاص ثالث نیز دارای اعتبار و رسمیت هستند.
نظر دوم: با توجه به مواد 38 و 39 قانون مدنی، با انجام قرارداد مذکور، خریدار مالک مشاع می‌شود. همچنین برابر ماده 10 قانون مدنی، قرارداد فی‌مابین طرفین لازم‌الاتباع بوده و دعاوی قابلیت رسیدگی دارد و با توجه به ماده 361 قانون مدنی این قرارداد بیع نیست و از آنجایی که دادگستری مرجع رسمی تظلمات است، دعاوی قابلیت رسیدگی دارند. رأی وحدت رویه 569 نیز، موید همین مطلب است.
نظر سوم: با توجه به وضعیت جامعه باید قرارداد مقدم را پذیرفت و با حفظ حقوق رهنی به نسبت همین واحد به ابطال رهن حکم داد.